افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

روی جاده ابریشم شعر


* کتاب جدید استاد قهرمان , با نام " روی جاده ابریشم شعر " که مشتمل بر غزلیات استاد از سال 83 به بعد و رباعیات و ... می باشد به تازگی از چاپ در آمده و در انتشارات جمهوری در نمایشگاه کتاب تهران قابل دسترسی می باشد .


** این گزارش سه شنبه شب مربوط به دو هفته گذشته می باشد که به دلیل مشکلی , دیر به دستم رسید و بعد از گزارش هفته قبل , در معرض نظر شما قرار می گیرد :


چهارمین جلسه ما در سال 91 , در عصر سه شنبه پنجم اردیبهشت برگزار شد . گزارشش را می نویسم و باقی کارها با دخترم سهبا خواهد بود که تا دو سه روز دیگر به سلامتی از زیارت کربلا بازخواهد گشت . پس از پایان حافظ خوانی من , نوبت شعرخوانی دوستان فرارسید .

1-      آقای افضلی , شعری با عنوان باغبان , که به مناسبت بازنشستگی بنده در سال 67 سروده بودند , با این سرآغاز :

گرفته یک سبد گل به دوش و از در باغ            به خنده بر سر هر شاخه ای نظر دارد

2-      آقای آرمین , غزلی که چند سال پیش از من استقبال کرده بودند :

از فراموشان کویت گاه گاهی یاد کن        در حصار غم , دل ناشاد ما را شاد کن

( غزل مرا می توانید در " حاصل عمر " ببینید . )

و غزلی دیگر :

ز بد گمانی و نفرت , ترا به دار کشیدند            به دار نه , که به اوجت هزار بار کشیدند

3-      آقای عبداللهیان قصیده ای از شاعری به نام میرزای خاوری کدکنی خواندند که به حدود صد و پنجاه , شصت سال پیش مربوط می شد . این گوینده از کارگزار کدکن , به شاهزاده محمد میرزا که جد بنده بوده و حاکم تربت , شکایت برده است . قصیده ای استوار و استادانه بود , با قافیه ای دشوار .

4-       آقای خیبری : چند دوبیتی و رباعی

5-      آقای ناصری : چند دوبیتی

6-      خانم تتاردار : یک قطعه ادبی

7-      خانم نسرین خواجه : چند قطعه کوتاه ( شعر )

8-      خانم سمرجلالی : در کارگاه قالی , سروده استاد شفیعی کدکنی

9-      دوشیزه غزاله قلوانی : قطعه ای از سیدعلی صالحی

10-  خانم خان بیگی , غزلی از نجمه زارع که در جوانی درگذشته است :

خبر به دورترین نقطه جهان برسد              نخواست او به من خسته بی گمان برسد

11-  خانم دست برآورده , یک مثنوی از سعید بیابانکی :

یک روز از بهشتت , دزدیده ایم یک سیب    عمری ست در زمینت , هستیم تحت تعقیب

و نیز غزلی از او :

سلام ! خوشه تازه به هم فشرده من         شراب کهنه مهر حرام خورده من

12-  آقای سالک , چند رباعی و غزلی کوتاه با این مطلع :

گفتم ترا من دوست دارم , راست گفتم      من هر چه را دیشب دلم میخواست , گفتم

13-  در پایان , من دو غزل خواندم که یکی از آنها می ماند برای هفته بعد :

 

از آن روزی که هجران از تو دور افکند ناگاهم

در آب افتاده اشکم , به آتش رانده آهم

تو ای زیبا کبوتر , رامی و دلبسته بامی

ولی من چون کبوترهای وحشی در دل چاهم

زمان چندان به کندی می رود در دوره هجران

که هر روزم شود یک هفته و هر هفته یک ماهم

اگر از اسب افتادم , ز اصل خود نیفتادم

ندارم تاج و تخت و همچنان در چشم خود شاهم !

من افتاده از پا , همرهی گر با تو نتوام

دود دل , پیش و گوید چون دعای خیر , همراهم !

اگر باشم جدا از تو , به چشم کس نمی آیم

تو نوری , من سیاهی , یا تو خورشیدی و من ماهم

به دل تیری ز عشقت خوردم و از پا نیفتادم

نترسم , گر خورد از غیب , تیری بر جگرگاهم !

تو ای شاخ بلند میوه ام کز دسترس دوری

نمی دانی چه خونها می خورم از دست کوتاهم !

اگر چه پیچک عشقت فکنده پنجه در جانم

ز خود می کاهم و یک ذره از عشقت نمی کاهم

عزیزی نیست در طالع مرا چون یوسف مصری

به خواری می دهم جان , گر برون آرند از چاهم

2/2/91

فریبنده است وعده دیدار ...


پنجمین جلسه ما در سال 91 , در حدود ساعت 6 سه شنبه 12 اردیبهشت برگزار شد . آقای افضلی غیبت داشتند . پس از آنکه قرائت حافظ را به پایان رساندم , دوستان به ترتیب زیر به شعرخوانی پرداختند :

1-      آقای خیبری :

تنها نشان ظلم به پهلوی تو نبود                 بانوی مهربان ! تن مانیز شد کبود

2-      آقای ناصری , غزل :

من که چون پائیز می بینم بهار خویش را      داده ام بر باد و طوفان , برگ و بار خویش را

3-      خانم سلطانی فر , غزل :

مریضخانه , اطاق عمومی و یک زن                   لباس سبز و گشادی به شکل پیراهن

4-      آقای سنجری , غزل :

نهال باغ من از بوسه پائیز می ترسد    لبش خشک و دلش از ابر باران خیز می ترسد

5-      خانم تتاردار , یک قطعه ادبی

6-      خانم خواجه , چند دلنوشته

7-      خانم سمرجلالی , شعری از پدرشان در تجلیل از مقام معلم

8-      خانم ریگی نژاد , یک چارپاره با این سرآغاز :

مائیم و باز دست تهی از عشق                         ماییم و باز حس پریشانی

و غزلی با این مطلع :

گرچه سرشار شوق و لبخندم          در به روی غمش نمی بندم

9-      آقای جبروتی , شعری درباره معلم :

زلرزه موجی دستان ناتوانی من              فتاده لرزه به بنیاد زندگانی من

و یک غزل .

10-  آقای باقرزاده , قسمت اعظم ترکیب بند معروف وحشی بافقی را که چنین شروع می شود :

" دوستان , شرح پریشانی من گوش کنید , داستان غم پنهانی من گوش کنید ..." از بر خواندند.

11-  پس از غزل من , آقای زمانی دوتار نواز جوان تربت جامی – که آقای نجف زاده او را آورده بود – با ساز و آواز خود , شوری به مجلس داد . از اخبار جلسه آنکه چون  همسر خانم موسوی زاده به تهران انتقال یافته اند , ایشان هم به آن شهر کوچیده و از ما دور افتاده اند .

 


غفلت پیری گرفت چون رگ خوابم , گفت که دل خوش مکن ! بهار گذشته

از که بپرسم که چند بار بهاران آمده , یا آنکه چند بار گذشته ؟

" اول اردیبهشت ماه جلالی " دور نباشد ز آخر خرداد

تا که ببندیم چشم و باز گشاییم , اول تیرآمده , بهار گذشته

از تو جدا ای عزیز دل چه بگویم , روز و شبم را چگونه می گذرانم ؟

زودترک بر سرم بیا که نگویند , دیر شده , کار او زکار گذشته

در شب تاریک چون ز خانه بر آیی , ماه تمامی که پیش پا به تو بینم

بی تو که چون آفتاب نور فشانی , روز به من همچو شام تار گذشته

بس که فریبنده است وعده دیدار , غیر پذیرفتن از تو چاره ندارم

دیده به در دوختن مرا شده عادت , عمر عزیزم به انتظار گذشته

عشق ترا می برد به نقطه آغاز , جهد کن و روح را در آر به پرواز

آب حیات است و جاودانگی از آن , عمرت اگر در کنار یار گذشته

منتظرانیم و ناصبور که بی شک , می رسد آن شهسوار از خم جاده

تا به خود آییم , یا که چشم بمالیم , گرد فروخفته و سوار گذشته

آن سر خود را به دار دیده , ندیده ست , شیر زنان ستم کشیده ما را

تا که شود شرمگین و سهل شمارد , آنچه به مردان سر بدار گذشته .

91/2/4

 

قبله گاه نگاه


مویت کمنـــدِ گردن ِجـــانم ، روی تو قبله گاهِ نگاهم

ای چشم و ای چراغ ِ دل من،از در درآ که چشم به راهم

 

تا با تو دوراز نظرخلق ، می رفت روزگار به شادی

ای کاش چون کبوتر وحشی ، می بود خانه در تهِ چاهم

 

گرموج حادثات جهان را ، زیر و زبرکند نهراسم

تنها مرا به خود نگذارد ، عشقی که داده است پناهم

 

روزوشبی که می گذرانم ،ازروی وموی تودهدم یاد

رویت شبیهِ روز سفیدم ، مویت رقیبِ شام سیاهم

 

آمیخته شده ست وجودم باعشق وهیچ باک ندارم

گرعشق راگناه شمارند ، خوشبخت من که غرق گناهم

 

دست دعاچگونه برآرم ، وقتی که ناامیدم و بینم

گرمی گریخته ست ز اشکم ، تأثیررفته است زآهم

 

ای سال برنگردی وحتی صدسال برنگردی وافزون

زیرا که دورازو به چه حالی،روزم گذشت وهفته وماهم

 

        86/12/11

سومین جلسه سه شنبه شب 91


جلسه دیشب ما تقریبا خلوت بود و نیم ساعتی به خاطر جمع شدن عده بیشتر , صبر کردم . پس از حافظ خوانی من , نوبت به دوستان رسید .

1-      آقای افضلی , غزلی با حال و هوایی خاص :

            ما که هستیم ؟ مردمی هشیار             اهل ایران جاودان بیدار

            نیک پندار و نیک پی گفتار              نیک هنجار و مینوی کردار

2-      آقای خیبری : چند رباعی

3-      آقای ناصری : شعری طنز با ردیف " این هم یک دروغ "

4-      خانم سمرجلالی : غزلی از محمد علی بهمنی

5-      خانم موسوی زاده : دو شعر برای کودکان ( نه برای ما !) ایشان در زمینه شعر کودک خوب کار می کنند .

6-      خانم تتاردار : یک قطعه ادبی

7-      آقای جبروتی , غزل :

ای خوش آن خوابی که زجر صبح بیداری ندارد     ای خوش آن مستی که در پی رنج هشیاری ندارد

8-      آقای گرامی , غزل :

نیاز  و ناز مبارک ! سلام حضرت ناز !             شدم خراب ز عشقت , مرا دوباره بساز

9-      و با غزلی که من برای دوستان خواندم , جلسه به پایان رسید :

 

گذشت زمان را به خاطر ندارم

که عشقت نگه داشته در بهارم

چه زین بیشتر , می توان خواست دیگر

مرا دوست داری , ترا دوست دارم

چو ابرم که بی گریه صافش نبینی

فسونی بدم , تا که من هم ببارم

ز چشم تو بینند خوب و بدم را

که من جای پای تو , پا می گذارم

نهال امیدم کشیده ست قامت

چرا سجده شکر , هر دم نکارم ؟

ز بازار , دست تهی بازگشتم

که چیزی ندیدم که آید به کارم

بپیما به من , چند جام از نگاهت

وگرنه , به یک بوسه بشکن خمارم !

دل آزرده از من مشو , گر هنوزت

همان یار دیرین خود می شمارم

به خلق خدا , اعتمادم نباشد

ترا من به دست خدا می سپارم

الا رهروان عدم , وقتتان خوش !

بجز عشق , با خود چه باید بیارم ؟...

24/1/91

یاد مدهوشی ( گزارش دومین جلسه سه شنبه شب 91)


91/1/24

"چند روز " این مثنوی تاخیر شد ! باز بدبختانه جلسه ما یکی از یاران قدیمی خود را از دست داد : دکتر محمد حبیب اللهی , استاد زبانشناس , نبیره حاج میرزا حبیب خراسانی , با آنکه به سبب بیماری مرتب در جلسات ما شرکت نمی کرد , ولی وجودش بسیار مغتنم بود و خیلی خوب شعر می سرود . در شبانگاه 17 فروردین به سکته قلبی درگذشت . خدایش بیامرزاد !

پس از آنکه فاتحه ای برای آن عزیز خواندیم , من به قرائت ده غزل از حافظ مشغول شدم . آن گاه دوستان به شعرخوانی پرداختند .

1-      آقای افضلی که مدتی در تهران بوده اند , پس از دیدار از قطعه هنرمندان در بهشت زهرا شعری ساخته بودند :

بر سر تربت صد سال هنر آمده ام           با غم ریخته از دیده تر آمده ام

2-      آقای آرمین : دوبیتی که به خاطر فرارسیدن نوروز ساخته و با " همراه " برای دوستان فرستاده بودند :

ای حریر نفس باد صبا پیرهنت                  وی به گلزار طرب , لاله و گل در سخنت

خرم و شاد بمانی چو بهاران و مدام       گل لبخند بریزد همه جا از دهنت

3-      آقای خیبری : شعر کوتاهی در مورد سیزده به در

4-      آقای عبداللهیان – که پسرخاله استاد دکتر شفیعی کدکنی هستند و به تازگی از تهران آمده بودند – از قول دکتر تعریف کردند که دختری به ایشان مراجعه کرده تا استاد راهنمایی او را در نگارش پایان نامه اش بپذیرند و هنگام رفتن , شعری به دست دکتر داده است . به خاطر استاد نمانده بوده که شعر را چه کرده اند , ولی پنج بیت از آن را از حافظه برای آقای عبداللهیان خوانده بودند و ایشان هم از بر خواندند ( در همین جا دعا می کنم که خدا این حافظه حیرت انگیز را سالهای سال برای استاد نگه دارد !)

در شهر ما این نیست رسم و راه دلداری        

باید بدانم تا کجاها دوستم داری

بیزارم از این پا و آن پا کردنت ای عشق         

یا نوشدارو باش , یا زخمی بزن کاری

من دختری از نسل چنگیزم که عاشق شد      

خو کرده با آداب و تشریفات درباری

هرکس نگاهت کرد , چشمش را درآوردم      

شد قصه آقا محمد خان قاجاری

شعر از سرم چون چادرم هرگز نخواهد رفت     

باید برای چادرم حرمت نگه داری

5-      خانم ریگی نژاد , غزل :

دیروز , روز آخر اردیبهشت بود                  دیروز گام آخر این سرنوشت بود

و به خواهش من غزلی دیگر هم خواندند :

انگار یک نفر به دلم چنگ می زند             شب می رسد و بخت مرا رنگ می زند

6-      خانم سلطانی فر , غزل :

در ابتدای پریدن , دو بال را چیدند             و بعد بر من بی بال خسته خندیدند

7-      خانم نسرین خواجه : چند شعر کوتاه

8-      دوشیزه غزاله قلوانی : غزلی از حامد عسکری

9-      خانم سمر جلالی : شعری از پدرشان خواندند که در رثای پدر خود سروده بودند :

به انتظار چه مانی , پدر نمی آید                 عبث نشسته ای این جا , دگر نمی آید

10-  خانم تتاردار : قطعه ای ادبی

11-   آقای گرامی : غزل

ای که تب در همه ابیات غزل می ریزی          بر لبم بوسه بزن تا که نگویم چیزی

12-  آقای سعید سلطانی فر : غزلی از شادروان عماد خراسانی

13-  آقای ناصری : شعری از استاد جاودان یاد ملک الشعرای بهار

14-  آقای نجف زاده ازغندی , غزل :

مشت من وا می شود , مست از دهانم ریخته        آسمان ابلیس را در استکانم ریخته

15-  آقای باقرزاده : شعری که مرحوم محمد حبیب اللهی برای ایشان ساخته بود و جواب خودشان

16-   در پایان , من غزل ضمیمه را خواندم و پس از آن هم غزلی به لهجه تربتی .

چو یادهای فروخفته در فراموشی

زنغمه خوانی من , مانده است خاموشی

گذشت از من و یادش نمی رود از دل

به داد من برس ای نعمت فراموشی !

چو رفت صبح جوانی که بازگشتش نیست

چه سود می دهدم همچو شب سیه پوشی ؟

نشد که غفلت من رو نهد به هشیاری

به خواب مرگ فتادم ز خواب خرگوشی

ز من مپرس کیم , گر وصال دست دهد ؟

خراب نشاه آن چشم , بی قدح نوشی

ز بیم غیر , نهان ماند زیر لب رازم

مگر اجازه دهد گویمش به سر گوشی

شب فراق , نماند تهی بر و دوشم

اگر که سر نکشد یادش از هم آغوشی

نگاه دوست , که با هوش دشمنی دارد

کشد ز جام نخستین , مرا به مدهوشی

اگر که سرو , روان هم شود , چگونه رسد

به سرو ناز منش , ادعای همدوشی ؟

91/1/9