افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

شور عشق

سهل یا دشوار، راه عمر اگر پیموده شد

وای بر پایی که بی شوق طلب فرسوده شد !

سوز من از پرده چون بیرون فتاد از شور عشق

نغمه ای دیگر به ساز عاشقی افزوده شد

آن که دل از هر دوعالم کند و زد در عشق چنگ

خاطرش فارغ ز فکر بوده و نابوده شد

مدتی شوریدگی دل را پریشان حال داشت

چون که با زنجیر زلفت بستمش, آسوده شد

ترک عشق از من نمی آید درین پیرانه سر

ناصح من رنج برد و زحمتش بیهوده شد

شورشی در گنبد گردون نمی آید پدید

گر به آرامی لب تو بر لب من سوده شد!

هر زمان پای شفاعت در میان آورد شرم

گونه ات انداخت گل, تقصیر من بخشوده شد

تکیه دادی لحظه ای از لطف,سر بر شانه ام

خرمنی از مشک , بر دوش و بر من توده شد

گر چه آتش بعد چندی رو به خاموشی نهد

هر چه بالا رفت عمرم، عشق من افزوده شد

گفته بودم بر رگ جان نیشتر خواهم زدن

پیشدستی کردی و دستت به خون آلوده شد .

90/2/15



بیگانه ی بهتر از خویش

با راه دوری که از شب, در پیش پای سپیده ست

تا خانه روشن کند صبح, عمرم به آخر رسیده ست

گر پیش پا را نبینم در روز, بر من مگیرید

این شهر همسایه با شب, دور از دیار سپیده ست

چندان که می جویمش بیش ، کمتر به او می برم راه

آیا کجا می زند بال , خواب که از سر پریده ست

در وحشت آباد دنیا, آرام نتوان گرفتن

بیچاره آدم که از بیم , چون صید صیاد دیده ست

از گرد ره نارسیده , بار سفر بایدت بست

عاقل درین کاروانگاه, کی لحظه ای آرمیده ست

گلچین برون آمد از باغ, رنگین ز گل دامن او

غافل که صد رنگ نفرین, همراه گل های چیده ست

در زیر گردون دل ما, یک لحظه بی تاب و تب نیست

آرامشی گر که دارد , آرام صید رمیده ست

تا زخم تو گرم باشد , از درد آگه نگردی

پر می زند مرغ بسمل, با آن که در خون تپیده ست

گیرم که آسوده کردی, از برگ و بر دوش خود را

بار دگر کی شود راست , پشتی که از غم خمیده ست

از آب و رنگ گلستان , پاییز نگذاشت چیزی

سرپنجه ی برگ خشک است, رنگ از رخ گل پریده ست

در کلبه ی تنگ و تاریک , نه روز دانیم و نه شب

از تیره روزان مپرسید, کی صبح روشن دمیده ست

ای مهرت از حد من بیش, بیگانه ی بهتر از خویش

عشق تو از سال ها پیش, در کنج خاطر خزیده ست

گر محو آن موی و رویم , بر من ببخشا که چشمم

نقشی به این دلربایی, در خواب شب هم ندیده ست

از خاوری مصرعی نغز آمد به یادم که می گفت

آیینه ی روزگاران , تصویر بسیار دیده ست .

13/6/1368

حرام کردن عمر است زندگی بی عشق ...


ز شام هجر , مرا زهر می دوید به کام

بیا بنوشمت ای صبح نودمیده , سلام

حرام کردن عمر است زندگی بی عشق

خوشا من و تو که طی می کنیم عمر به کام !

سر مرا – که چو کودک بهانه می گیرم –

به روی سینه بیفشار تا شوم آرام

به یک کنار زن از روی خویش زلف سیاه

که آفتاب ببینم دمیده از دل شام

جنین که عشق در آمیخته ست با تو مرا

شناختن نتوان , من کدامم و تو کدام

وفا به وعده خود گر که دیر خواهی کرد

خدا کند که من و دل , بیاوریم دوام !

نمانده محرم رازی که در میانه فتد

ز من خبر ببرد , وز تو آورد پیغام

رسید قاصد و بی اعتنا گذشت از من

گریخت قاصدک و از توام نداد پیام

شده بساط به هم زن زمانه و ندهد

مجال آنکه ز مینا کنیم باده به جام

چه اعتماد به عمری که پا نمی گیرد

چو آفتاب که خواهد پرید از لب بام

خراب کردن پل های پشت سر شرط است

که ما و عشق بمانیم و راه بی فرجام

***

اگر چه حسن غزل می شود فزون ز ردیف

به لطف قافیه ها , کار شد به خیر تمام !

90/4/19

بوسه سرد سحر

کو گریه مستانه ای , کز غم سبکبارم کند ؟

از خود تهی سازد مرا , از دوست سرشارم کند

ای همنشین ! در گوش من بیهوده افسون می دمی

من دل نخواهم کند ازو , هرچند آزارم کند

دور از تو ای اصل صفا ! نوشین لب شیرین ادا !

آب خوشی گر می خورم , در حال بیمارم کند

ننشیند از بی طالعی , گردی زمن بر دامنت

گر آسیای آسمان , چون خاک هموارم کند

ای در نگاهت موج زن , کیفیت میخانه ها!

با ساقی چشمت بگو , یک جرعه در کارم کند

نازم خیالت را که شب , گیرد به گرمی در برم

تا بوسه سرد سحر , از خواب بیدارم کند

گر زنده می خواهی مرا , گاهی به دیدارم بیا

هجران چو از حد بگذرد , از عمر بیزارم کند

هرگاه از خود می برد , کیفیت چشمت مرا

بادا حرامش عیش می , هر کس که هشیارم کند !

***

ای عشق ! پنهان کن مرا , از چشم عقل کوردل

هر جا روم , پی می برد , ترسم گرفتارم کند !

30/10/89

عشق مادرزاد ( بیست و یکمین جلسه سه شنبه شب )

از راست به چپ : آقایان خیبری , سالک , ابراهیمی , افضلی , استادقهرمان , عرفانیان , ناصری , سنجری و جوادزاده


بیست و یکمین دوره ادبی ما , در سه شنبه 31 مرداد 91 برگزار شد . خوشبختانه دخترم نرگس هم که زحمت وبلاگ افسون غزل بر دوش اوست , در این جلسه حضور داشت . پس از صائب خوانی من , دوستان اشعار خود را قرائت کردند :

1-      آقای افضلی , شعری در سوگ امید :

                            ایران

در چادری کبود به شیون نشسته است

2-      آقای عرفانیان , غزل :

از این مغاک تیره دلم را رها کنید          با صبح و با سپیده مرا آشنا کنید

3-      آقای خیبری , شعری برای امید :

در لاک خود فروشده ای ای مرد         مهمان رسیده است زجا برخیز

گر خفته ای به خاطر خود , باشد          اما بیا به خاطر ما برخیز

4-      آقای ابراهیمی , غزلی از شادروان کمال :

تا که نقش تو در دل است مرا          کام دل از تو حاصل است مرا

5-      خانم نرگس ثمری , شعری از روح اله صالحی :

بشکن در عمق آینه ها شک را           رنگی بکش دو چشم عروسک را

6-      خانم نسرین خواجه , چند دلنوشته و این هم نمونه ای از آنها :

از تکرار خودم خسته شدم

یک آغوش می خواهم .

کسی تنهایی دارد قرض بدهد ؟!

7-      خانم کاظمی , غزلی از حمیدرضا برقعی :

نمازم را قضا کرده , تماشا کردنت ای ماه    بماند بین ما این رازها , بینی و بین الله

8-      آقای ناصری , غزل :

از میان رهسپاران رهنمایی برنخاست     قافله سالار ره پیما ز جایی بر نخاست

9-      آقای سالک , غزل :

تو اگر چه رفتی و من دل بی قرار دارم     چه کنم که بازگردی , تویی اختیاردارم

10-  آقای سنجری , شعری نو برای زلزله زدگان

11-   و من با این غزل جلسه را به پایان بردم :

 

از سفر باز آمدی , اما نکردی یاد من

تا بماند همچنان غمگین , دل ناشاد من

گر چه دانم گردش چشمت خرابم می کند

رونقش بادا فزون , میخانه آباد من !

نام مجنون زنده خواهد شد زمن , بار دگر

بس که در علم جنون گل کرده استعداد من

از اسارت , خویش را می داشتم پیوسته پاس

ناگهان شد عشق , طوق گردن آزاد من

ناله ها سرکردم و خود را به نشنیدن زدی

آب شد از شرمساری , ناله چون فریاد من

یک سر سوزن جدایی نیست ما را درمیان

در رگ و در پی دویده , عشق مادرزاد من

گر شکار افکن تویی , من آهوی این وادی ام

تیر دلدوز تو جان بخش است , ای صیاد من !

زندگانی , وا نکرده چشم خود را بستن است

خنده آید برق را بر عمر بی بنیاد من

مشت خاکی خورد خون , عمری به نام زندگی

کس نمی داند چه حکمت بود در ایجاد من

دولت تو , ای سلیمان , تکیه گر بر باد داشت

چشم بگشا تا ببینی دولت بر باد من

91/5/3