افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

شور عشق

سهل یا دشوار، راه عمر اگر پیموده شد

وای بر پایی که بی شوق طلب فرسوده شد !

سوز من از پرده چون بیرون فتاد از شور عشق

نغمه ای دیگر به ساز عاشقی افزوده شد

آن که دل از هر دوعالم کند و زد در عشق چنگ

خاطرش فارغ ز فکر بوده و نابوده شد

مدتی شوریدگی دل را پریشان حال داشت

چون که با زنجیر زلفت بستمش, آسوده شد

ترک عشق از من نمی آید درین پیرانه سر

ناصح من رنج برد و زحمتش بیهوده شد

شورشی در گنبد گردون نمی آید پدید

گر به آرامی لب تو بر لب من سوده شد!

هر زمان پای شفاعت در میان آورد شرم

گونه ات انداخت گل, تقصیر من بخشوده شد

تکیه دادی لحظه ای از لطف,سر بر شانه ام

خرمنی از مشک , بر دوش و بر من توده شد

گر چه آتش بعد چندی رو به خاموشی نهد

هر چه بالا رفت عمرم، عشق من افزوده شد

گفته بودم بر رگ جان نیشتر خواهم زدن

پیشدستی کردی و دستت به خون آلوده شد .

90/2/15