افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

ای طبیب خسته دلان( بیست و نهمین جلسه سه شنبه شب )

 


بیست و نهمین جلسه 91/8/23 نسبتا خلوت بود . پس از صائب خوانی دوستان قرائت اشعار خود یا منتخبات را آغاز کردند .

1-      آقای افضلی , غزل :

خاطرات قدیم یادت هست ؟     باغ عطر و شمیم یادت هست ؟

2-      آقای سنجری , دو شعر سپید

3-      آقای ناصری , یک شعر نیمایی و یک غزل

حلقه دیوانگی با عشوه در گوشم مکن       عشق می ورزم به تو , یک دم فراموشم مکن

4-      خانم سمرجلالی , شعر "شهیدان زنده اند " از شادروان امید

5-      خانم امینی , غزل :

هیچ می دانی که دستم خالی است     آرزوهایم همه پوشالی است

6-      بعد از آنکه من غزل خود را خواندم , آقای جمالی قطعاتی با تار برای دوستان نواختند .

 

همچو نی ز همنفسان , گر دمی جدا شده ام

مانده ام ز نغمه به دور , خالی از نوا شده ام

جنس کاسدم که مرا مشتری به سر نرسد

قیمتم رسیده به هیچ , بس که بی بها شده ام

با شکسته بال و پری می زنم به هم پر و بال

چون دعا ز سینه ی گرم در فضا رها شده ام

چشم و دست پاک مرا بوسه داده غنچه و گل

گر به سیر باغ و چمن همره صبا شده ام

با دل فسرده ی من گرمی یی کن ای غم عشق

با تو در نهایت عمر , تازه آشنا شده ام

نسخه ی شفا منویس , ای طبیب خسته دلان

در گذر زمن که به عشق فارغ از دوا شده ام

جلوه زار آینه را تا درآورد به چه حال

من ز سیر آن گل رو , یک چمن صفا شده ام

از قفس مرا به درآر , یا که همچنان بگذار

من اسیر دام خودم , بسته ی وفا شده ام