هجدهمین جلسه ( سه شنبه 91/5/10 ) من صائب خواندم و سپس دوستان اشعار خود را ارائه کردند :
1- آقای افضلی , غزل :
مرا به مزرعه روشن ستاره ببر برای چیدن گلهای بی شماره ببر
2- آقای خیبری , غزل :
فتنه ای رفت ز در , فتنه دیگر آمد خانه پرداختم از افعی و اژدر آمد
3- آقای ناصری , غزلی به لهجه گلمکانی
4- خانم خواجه , چند دلنوشته , از جمله :
قاصدکها را پرواز بده
حتما بوی دستهایت
مرا به آغوش تو خواهند رساند !
5- خانم موسوی زاده که از تهران آمده بودند , چند شعر کودک خواندند .
6- دوشیزه غزاله قلوانی , غزلی از نجمه زارع :
ای شهرزاد چشم تو درد آشنای من آیا رسیده است به گوشت صدای من ؟
7- خانم ریگی نژاد , غزل :
رد پایی به صحرا می گذاری مرا با خویش تنها می گذاری
و به خواهش من , دو غزل دیگر هم خواندند :
اگر چه امیدی به ساحل ندارم دلم را به دریای تو می سپارم
و :
امشب از شور عشق سرشارم به تو و یاد تو گرفتارم
8- آقای سنجری , چند شعر کوتاه و نیز غزل :
آخر افتاد , اگر چه سخت افتاد پشت پای تبر , درخت افتاد
و :
چون اترکم شدی تو , به تسخیر جویبار شیران شاجهان تو , یا مست , یا خمار
9- آقای نجف زاده , غزل :
خانه سنگین است , سرما می خورم در عبور از کوچه تیپا می خورم
و :
تلخی شعرتان شکرگیر است بوسه در ارتفاع پامیر است
10- و طبق معمول , من آخرین نفر بودم :
رفتی ز بس به غربت و ماندی
داد مرا به عرش رساندی !
خود , پرکشان به اوج رسیدی
اما مرا به خاک نشاندی
در جستجوی خویش , به هر سو
سرگشته ام چو باد دواندی
من سایه تو بودم و افسوس
دنبال خود مرا نکشاندی
از خاطرم شبانه گذشتی
صد ره مرا ز خواب جهاندی
از بیم آنکه باز نگردد
این باز رام را نپراندی
یک بار در برم ننشستی
نزدیک خود مرا ننشاندی
همچون ترانه های قدیمی
بردی مرا زیاد و نخواندی
***
زان روز یاد کن که به رویم
آبی ز جوی عشق فشاندی
با نرمی نوازش باران
چون سبزه ام ز خاک دماندی
تو آفتاب و من ثمر خام
رنگم زدی به روی و رساندی
صاف است ذهن من , که تو آنرا
از هر چه غیر خویش , تکاندی
دیدی زمن خطا و گذشتی
هرگز مرا ز خویش نراندی
قربان شوم ترا , که بجز عشق
از هر چه درد بود , رهاندی !
91/4/26
115156061841آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟
یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها
با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید
>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.site01.ze.cx
سلام استاد
بعد از یک وقفهی به نسبت طولانی
با این شعر زیبا مسرور و شاد شدم
"همچون ترانههای قدیمی
بردی مرا ز یاد و نخواندی"
این بیت من رو یاد غزل استاد صاحبکار انداخت:
"از خاطر عزیزان، گردون سترد ما را
هر کس به یاد ما بود، از یاد برد ما را
خوبان گنه ندارند، گر یاد ما نکردند
چون شعر بد به خاطر، نتوان سپرد ما را"
ما رو از یاد نبرید استاد، به خصوص در این ایام و در این شبهای پر برکت
یاحق
با سلام مجدد
یک سؤالی داشتم ازتون استاد و اون اینکه:
تلفظ تخلص مرحود استاد صاحبکار چی هست؟
"سهی" به فتح سین به معنی راست و سرور یا
"سهی" به ضم سین و الف آخر که نام یک ستاره است؟
با تشکر
یاحق
اسکندری گرامی! آن دوبیتی که نوشته ای ، ازمن است. تلفظ صاحبکارهم به فتح ( سین ) درست است. ولی آقای
آرمین هم که بعدازتهران به مشهدآمد ، گفت که مرحوم رهی این تخلص رابه من داده. هرچه هم گفتیم سالهاست صاحبکار
این تخلص رادارد ، نپذیرفت. مرحوم صاحبکارنیز که بسیارخجالتی بود ، گفت بعدازاین من سهی ( به ضمّ سین )
می گویم
دخترعزیزم سهبا! ( ی ) ازآخراین مصرع افتاده :
آبی ز جوی عشق فشاندی
سلام استاد
حق با شماست
در ذهن من اشتباه نقش بسته بود
این هم از نتیجهی درس خواندنهای امروزی است
بسیار سپاسگذارم از پاسختون
پاینده باشید
یاحق
دیدی ز من خطا و گذشتی
هرگز مرا ز خویش نراندی
قربان شوم ترا
استاد عزیزم
غزلی بعد از سه سال
تقدیم به استاد قهرمان نازنینم که در این مدت بی نهایت از ایشان آموخته ام
لذتش را کسی نمی داند با گل روسری سخن گفتن
با تمام وسایل خانه به زبان دری سخن گفتن
بعد چندی که باتو سر کردم طرح این مصرع از سرم رد شد
آدمی را کجا سعادت بود مدتی با پری سخن گفتن
عجب این اتفاق زیبا بود که در این روزگار بد کردار
...
بین دیوار های تو در تو ناگهان با دری سخن گفتن
من که شعرم همیشه این گونه ست پاره ای یاوه های موزون است
خرده بر کودکان نمی گیرند اینچنین سر سری سخن گفتن
آمدی مثل آیه ای شاید که پس از رفتنت به یکباره
مردم شهر را فراوان شد،پشت پیغمبری سخن گفتن
تو گلی زیر رو سری بودی ، که مرا خار مانده در آغوش
بعد تو کار هر شبم این است ، با گل روسری سخن گفتن
خواهرعزیزم ملقّب به خاله خانباجی! خداازمن نگذرد
اگرازتوخطایی دیده باشم! زنده باشی خواهرمهربان
قهرمان!
ممنونم جوادعزیز! لطف کردی . یکی ازمصراعهایت ازنظر ، ک ژ
معنی ، یک ( ز ) کم دارد :
خرده برکودکان نمی گیرند ، زین چنین سرسری
سخن گفتن. زین چنین ، به جای این چنین که گفته ای
برای جستن شادی
به :سید ابوطالب وظیفه دان
مرا به مزرعه ی روشنِ ستاره ببر
برای چیدنِ گل های بی شماره ببر
بگیر دستِ مرا همچو طفل و در مهتاب
به گردشِِ رمه ی ابر پاره پاره ببر
به دشتِِ آبیِ مهتاب های رؤیایی
به بالِ ابر نشان و به یک اشاره ببر
خیال کودکی ام لای لای می گوید
مرا به جنبشِ آرام گاهواره ببر
به راهِ کودکی ام سکّه ی شعف گُم شد
برای جُستن شادی مرا دوباره ببر
به موی دختر همبازی ام، بزن گلِ ماه
برای گردنِ او طوقی از ستاره ببر
بگیر سکّه ی خورشید و ماه را از من
برای مونسِ خُردم چو گوشواره ببر
بریز برسرو رویش شکوفه ی گیلاس
مرا به شادیِ او تا کنم نظاره ببر
تنِ گداخته ام چون کویر می گوید:
مرا به بارشِ سرد و زلالِ چاره ببر
بیا سیاوش پاکی! سواره بر اسبت
مرا ز جنگلی از آتش و شراره ببر
رضا افضلی (چهارم خرداد ماه 1365 )
Poids est comment calleux votre sang pousse contre les parois de vos arteres lorsque votre coeur sentiment pompe le sang. Arteres sont les tubes qui transportent prendre offre sang loin de votre coeur. Chaque age votre moelle bat, il pompe le sang tout au long vos arteres a la flanerie de votre corps.
https://www.cialispascherfr24.com/comment-bien-utiliser-le-cialis/