افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

جنبش بال پری ( بیست و سومین جلسه سه شنبه شب )

بیست و سومین جلسه خود را در سه شنبه 14 شهریور برگزار کردیم . چون صائب خوانی را به پایان بردم , دوستان به قرائت شعرهای خود پرداختند .

1-      آقای افضلی شعری برای جلسه بزرگداشت استاد ابراهیمی خطاط  هنرمند , به سال 80 در بجنورد :

خط می نویسی , روی غم پا می گذاری      غم را به قلب نقطه ها جا می گذاری

2-      آقای جلالی شعری در سوگ شادروان دکتر خانلری :

چه غریبانه برین خاک , درافتاد عقاب     داد پرواز بدین گونه مگر داد عقاب؟

3-      آقای ابراهیمی , غزلی از مرحوم صاحبکار :

فضای دل نشود روشن از هنر ما را     که نیست جز هوس اندیشه دگر ما را

4-      آقای محمدی , غزل :

به یمن عید بیا رویت هلال کنیم     نظر به گوشه ابروی بی مثال کنیم

5-      آقای ناصری , غزل :

به صحرای دل از گلهای شادی گلشنی دارم     به باغ نور با امید فردا روزنی دارم

6-      خانم خان بیگی , غزلی از آقای بابک دولتی :

خاتون ! خودم کتیبه ای از آهم , دیگر ز تو ملال نمی خواهم

حرفی بزن ! سکوت تو پیرم کرد , من واژه های لال نمی خواهم

7-      آقای سنجری , غزل :

من اولین چکیده این خشکسالی ام    شاعر شدم , برای همین دست خالی ام

8-      آقای گرامی , غزل :

هنوز از بوسه های دیشبت مستم      چنان مستم که دل افتاد از دستم

9-      آقای مرتضی توسی , شاعر جوان تبریزی و دوست آقای سنجری , غزل :

مثل یک قصه که می خواست به پایان برسد

وصل می رفت که یکباره به هجران برسد

10-  من در پایان به آگاهی دوستان رساندم که سه شنبه آینده جلسه تعطیل خواهد بود و نیز یکی دو هفته بعدی , چون به سفر می روم .

غزلی که خواندم :

 

ای صدایت برده از سر , هوش من !

جنبش بال پری در گوش من !

شب , خیالت داشت با من گفتگو

صبح شد تعبیر , خواب دوش من

بوسه گرمت رسید از راه دور

در سخن آمد لب خاموش من

می شود آرام , از گفتار تو

فکر بر هم خورده ی مغشوش من

دوش تو سنگین ز بار غم مباد !

غم اگر داری , بنه بر دوش من

گر چو کودک سر به دامانت نهم

کم شود شاید خروش و جوش من

برنگشتم تشنه از دیدار تو

جام سرشار نگاهت , نوش من !

از تو , ای تغبیر خواب انتظار !

کی شود پر , خلوت آغوش من ؟

91/5/7

 

نظرات 12 + ارسال نظر
خاله خانباجی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:37 ب.ظ

جام سرشار نگاهت نوش من

صالحی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ب.ظ

بوسه گرمت رسید از راه دور


سلام استاد
وای نمی دونید چه حسی بود لحظه ای که نرگس خانم امضایتان را بهم دادن ...
چطور باید تشکر کنم...کاش بلد بود
سپاس

طهورا پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 ق.ظ

سلام برادر مهربانم من به این غزل ها دلبستم !
خیلی زیباست

شب , خیالت داشت با من گفتگو

صبح شد تعبیر , خواب دوش من

ممنون که هستید و من سه شنبه ها را دوست دارم.

سایه یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:53 ب.ظ http://bluedreams.blogsky.com/

شیرین ، زیبا ، دوست داشتنی ، مهربان .. استاد قهرمان

سیدجلیل دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:34 ب.ظ http://seyedjalil.blogsky.com

سلام استاد
منم شعر میگم تو وبلاگم هست دعوت میکنم بخونینشون!

محمد قهرمان دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:51 ب.ظ

صالحی گرامی! قابلی نداشت

محمد قهرمان دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:56 ب.ظ

خواهرگرامی ام ، طهورا! چه قدرازدیدارتان درتهران
خوشحال شدم!

محمد قهرمان دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:59 ب.ظ

ممنونم سایه ی گرامی!

محمد قهرمان دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:05 ب.ظ

سیدجلیل عزیز! اگروقت کردم ، به چشم!

بزرگ پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:29 ب.ظ http://navan1.blogfa.com

استاد عزیزم
منو ببخش مدتی کارهای اداریم زیاد شده نتونستن خدمت برسم
همه همه قشنگ بودند

از تو , ای تغبیر خواب انتظار !
کی شود پر , خلوت آغوش من ؟

[ بدون نام ] یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:26 ق.ظ

خط می نویسی
به عزیزم:استاد محمد تقی ابراهیمی نیا


خط می نویسی روی غم پا می گذاری

غم را به قلب نقطه ها جا می گذاری

در کوچه و پس کوچه ی تالار هستی

آویزه ها از نقش زیبا می گذاری

هر تابلو رنگین کمان آرزویی است

در پیش چشم اهل دنیا می گذاری

هر واژه ای را می نویسی ، پله پله

گامی به بام عشق ، بالا می گذاری

در گوشه شبهای خلوت با قلم نی

پا سوی آن پنهان پیدا می گذاری

با قایقی از نی قلم ، در بحر واژه

اوقات عمرت را به دریا می گذاری

چینت ز زلف و نقطه ات از خال یار است

چون نقطه بر خط چلیپا می گذاری

تو خالق زیبایی از وصل حروفی

وقتی کنار هم الفبا می گذاری

داند به خوبی خامه ات ناحق و حق را

اصل قضاوت را به فردا می گذاری

چون که خدا بر این قلم سوگند خورده ست

لرزد به خود وقتی که بی جا می گذاری

سال 80/رضا افضلی

محمد قهرمان یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:06 ب.ظ

ممنونم آقابزرگ عزیز!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد