پنجمین جلسه ما در سال 91 , در حدود ساعت 6 سه شنبه 12 اردیبهشت برگزار شد . آقای افضلی غیبت داشتند . پس از آنکه قرائت حافظ را به پایان رساندم , دوستان به ترتیب زیر به شعرخوانی پرداختند :
1- آقای خیبری :
تنها نشان ظلم به پهلوی تو نبود بانوی مهربان ! تن مانیز شد کبود
2- آقای ناصری , غزل :
من که چون پائیز می بینم بهار خویش را داده ام بر باد و طوفان , برگ و بار خویش را
3- خانم سلطانی فر , غزل :
مریضخانه , اطاق عمومی و یک زن لباس سبز و گشادی به شکل پیراهن
4- آقای سنجری , غزل :
نهال باغ من از بوسه پائیز می ترسد لبش خشک و دلش از ابر باران خیز می ترسد
5- خانم تتاردار , یک قطعه ادبی
6- خانم خواجه , چند دلنوشته
7- خانم سمرجلالی , شعری از پدرشان در تجلیل از مقام معلم
8- خانم ریگی نژاد , یک چارپاره با این سرآغاز :
مائیم و باز دست تهی از عشق ماییم و باز حس پریشانی
و غزلی با این مطلع :
گرچه سرشار شوق و لبخندم در به روی غمش نمی بندم
9- آقای جبروتی , شعری درباره معلم :
زلرزه موجی دستان ناتوانی من فتاده لرزه به بنیاد زندگانی من
و یک غزل .
10- آقای باقرزاده , قسمت اعظم ترکیب بند معروف وحشی بافقی را که چنین شروع می شود :
" دوستان , شرح پریشانی من گوش کنید , داستان غم پنهانی من گوش کنید ..." از بر خواندند.
11- پس از غزل من , آقای زمانی دوتار نواز جوان تربت جامی – که آقای نجف زاده او را آورده بود – با ساز و آواز خود , شوری به مجلس داد . از اخبار جلسه آنکه چون همسر خانم موسوی زاده به تهران انتقال یافته اند , ایشان هم به آن شهر کوچیده و از ما دور افتاده اند .
غفلت پیری گرفت چون رگ خوابم , گفت که دل خوش مکن ! بهار گذشته
از که بپرسم که چند بار بهاران آمده , یا آنکه چند بار گذشته ؟
" اول اردیبهشت ماه جلالی " دور نباشد ز آخر خرداد
تا که ببندیم چشم و باز گشاییم , اول تیرآمده , بهار گذشته
از تو جدا ای عزیز دل چه بگویم , روز و شبم را چگونه می گذرانم ؟
زودترک بر سرم بیا که نگویند , دیر شده , کار او زکار گذشته
در شب تاریک چون ز خانه بر آیی , ماه تمامی که پیش پا به تو بینم
بی تو که چون آفتاب نور فشانی , روز به من همچو شام تار گذشته
بس که فریبنده است وعده دیدار , غیر پذیرفتن از تو چاره ندارم
دیده به در دوختن مرا شده عادت , عمر عزیزم به انتظار گذشته
عشق ترا می برد به نقطه آغاز , جهد کن و روح را در آر به پرواز
آب حیات است و جاودانگی از آن , عمرت اگر در کنار یار گذشته
منتظرانیم و ناصبور که بی شک , می رسد آن شهسوار از خم جاده
تا به خود آییم , یا که چشم بمالیم , گرد فروخفته و سوار گذشته
آن سر خود را به دار دیده , ندیده ست , شیر زنان ستم کشیده ما را
تا که شود شرمگین و سهل شمارد , آنچه به مردان سر بدار گذشته .
91/2/4
سلام و عرض ادب
از خواندن کارها بسیار لذت بردم.
مرحبا
سلام عمو جان آبم بیایی شادم کنید
[گل][گل][گل][قلب شکسته]
زمین جای مردن نیست.
می خواهم شهیدی باشم
بر دوش ابرها
[گل][قلب شکسته][بدرود]
سلام برادر غزل سرایم در محفل انس تان بیاد ما نیز باشید
عشق ترا می برد به نقطه آغاز , جهد کن و روح را در آر به پرواز
آب حیات است و جاودانگی از آن , عمرت اگر در کنار یار گذشته
سخت بود انتخاب کردن ابیات
ممنون
ممنونم راثی پورگرامی!
س که فریبنده است وعده دیدار , غیر پذیرفتن از تو چاره ندارم
دیده به در دوختن مرا شده عادت , عمر عزیزم به انتظار گذشته
تصویر بی بدیل زیباترین روح حیات را در آثار استاد خواندم
خواهرمهربانم طهورای عزیز! جای همه ی دوستان گرامی
درجلسه ی کوچک ماخالی است. به امیددیدار!
دانیال عزیز! لطف داری. ممنونم!
منتظرانیم و ناصبور که بی شک , می رسد آن شهسوار از خم جاده
تا به خود آییم , یا که چشم بمالیم , گرد فروخفته و سوار گذشته
متشکرم آقابزرگ عزیز!
عشق ترا می برد به نقطه آغاز , جهد کن و روح را در آر به پرواز
آب حیات است و جاودانگی از آن , عمرت اگر در کنار یار گذشته
منتظرانیم و ناصبور که بی شک , می رسد آن شهسوار از خم جاده
تا به خودآییم , یا که چشم بمالیم , گرد فروخفته و سوار گذشته ...
ممنون باباجونم .
و البته شاه بیت این غزل :
آن سر خود را به دار دیده , ندیده ست , شیر زنان ستم کشیده ما را
تا که شود شرمگین و سهل شمارد , آنچه به مردان سربدار گذشته ...
هزار ستاره واسه پدرجانم ... ممنونم .
دخترنازنینم ، سهبای عزیز! چه قدرخوشحالم که به سلامت
بازگشته ای! زیارتهایت مقبول درگاه الهی باد!
بادادن هزارستاره ، خجالت کُشم کرده ای دخترجان!