افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

راز مگو ( یازدهمین سه شنبه شب )


یازدهمین جلسه سه شنبه ما در 23 خرداد 91 برگزار شد . ابتدا من ده غزل برگزیده از صائب و دو صفحه هم از ادبیات منتخب او قرائت کردم . سپس شعرخوانی آغاز شد .

1- آقای افضلی , چارپاره ای با عنوان " ماهی " که به امید تقدیم شده بود :
برکه ای شفاف , چون صبحی زلال        رقصگاه ماهیان رنگ رنگ ...
2- آقای موسوی , غزلی که آقای کلاهی اهری خطاب به ایشان ساخته بود
3- آقای خیبری , غزلی در جواب غزل من , که چندین سال پیش برای پسرم روزبه سروده بودم :
ما گوهر نهانیم , ما را نمی شناسید    مرغوبتر از آنیم , ما را نمی شناسید
4- آقای ناصری , قطعه ای طنز در مورد گرانی نان
5- خانم موسوی زاده , چند شعر برای کودکان ( چه بچه های خوبی هستیم ما !)
6- خانم نسرین خواجه , چند دلنوشته . نمونه ای از آنها :
ریشه را می خشکاند
رفتنت
مگذار برگ زندگی ام
خاک را ببوسد !
****
باد آنقدر سخت وزید
که تمامی خاطره هایت را
با خود برد .
قاصدک برای کدامین آمدنت
به بام خانه ام سر بزند ؟
****
نمی دانم چرا
امروز به دنیا آمدم
تا پس مانده های دیروز را بخورم
همیشه فردا از آن توست
گاهی رنگ و بوی آنرا
برایم تعریف کن
شاید کمی تازه خوردم !
7- خانم سمرجلالی , غزلی از فرخی یزدی :
ای که پرسی تا به کی دربند دربندیم ما        تا که آزادی بود دربند , دربندیم ما
8- آقای عرفانیان , غزل :
در حصار حیرتم , روح و روان گم کرده ام      شعله خورشید را در آسمان گم کرده ام
9- آقای ابراهیمی , غزل معروفی از فاضل نظری :
از باغ می برند چراغانی ات کنند   تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند
10- آقای گرامی , دو قطعه شعر سپید
1-من این غزل را خواندم :
آورد نسیم از سر گیسوی تو بویی        ای کاش که دور از تو نبودم سرمویی !
در پایان آقای جمالی قطعاتی با تار نواختند .

آورد نسیم از سر گیسوی تو بویی
ای کاش که دور از تو نبودم سر مویی !
گر وعده وفا کردن تو , یک ز هزار است
از خوب , عجب نیست چنین خصلت و خویی
ناگاه صبا , تا که زخویشم بپرد باز
بویی ز بر و دوش تو آورد و چه بویی
ای چشم مرا نور و به سر هوش , رسیدی
تا پیش تو بر خاک نهم روی , چو گویی
از راه دراز آمده ای , خسته نباشی !
اشکم چو روان است , بشو دستی و رویی
با گریه ی از شادی دیدار , شود باز
بغضی اگر از شوق , شکسته به گلویی
از مهر تو یک ذره و شب غرقه ی مهتاب
از چشم تو یک غمزه و از باده سبویی
گر خلق خوش و روی نکو , لطف خدایی ست
هم خلق خوشت باشد و هم روی نکویی
گویم سخن از عشق تو با خویش , که امروز
با کس نتوان دم زدن از راز مگویی
امید رسیدن به تو ای رود , ندارم
چون چشمه کم آب که افتاده به جویی
ای عشق ! بپرداز به حال من و مگذار
سویی کشدم دین و برد عقل به سویی
91/3/11

وعده وصل ( دهمین سه شنبه شب )


دهمین جلسه سه شنبه ما دیروز ( 16 خرداد ) برگزار شد . چون دیوان حافظ به پایان رسیده بود , تصمیم گرفتیم " در خلوت خیال " بخوانیم . این کتاب , برگزیده ای شش هزار بیتی از صائب است , به سلیقه خودم . ده غزل قرائت کردم و سه برگ هم از ابیات منتخب , سپس دوستان به شعر خوانی پرداختند .

1- آقای افضلی , شعری قدیمی در قالب نیمایی با نام " قطار باید " که این گونه آغاز می شد :
حس می کنم که فرصتم از دست رفته است .
2- آقای سنجری که جوانی قوچانی الاصل است و من شعر او را می پسندم , با این دوبیت شروع کرد :
دیوانه ام , عقل از سرم افتاده در دستم   یک شیشه نیم از شرابم , تا کمر مستم
هر کس که آمد , لا جرم از بخت من برگشت     چون روستای کوچکی در مرز بن بستم
و غزلی با این مطلع :
من اولین چکیده از این خشکسالی ام    شاعر شدم , برای همین , دست خالی ام
3- آقای آرمین , شعری برای خلیج فارس :
ای پاره تن وطن من , خلیج فارس !   ای از تو شادی و محن من , خلیج فارس !
4- آفای خیبری , شعری شکایت آمیز , در مورد کلاه گشادی که در فیس بوک بر سرش رفته بود !
5- خانم موسوی زاده , چند شعر برای کودکان
6- خانم نسرین خواجه , چند دلنوشته که نمونه اش را می بینید :
یک شب مهتابی بیا
رعد و برق نمی گذارد
صدای آمدنت را بشنوم !
***
کمی رهایم کن
می خواهم خودم را
در آغوش بگیرم !
***
 پنجره ام عاشق شده
نمی توانم تنها رهایش کنم
می ترسم خودش را به دار بیاویزد
گاهی تو بیا به دیدنم !
***
فکرم آزادی را آب می دهد
تا بزرگ شود و پرواز کند
حالا تو
میله پشت میله بکار !
7- خانم ریگی نژاد , غزل :
از ما هزار بار به چشمان تو درود !   ای عشق , ای بهانه آغاز هر چه بود
و غزلی دیگر :
می بوسمت از دور , یعنی دوستت دارم    ای مستی انگور , یعنی دوستت دارم
8- آقای گرامی , غزل :
دارد همه غمهای جهان , رو به من امشب    ای ماه نداری سر پیدا شدن امشب
9- آقای ناصری , شعری در مورد خلیج فارس
10 - آقای سالک , چند شعر کوتاه , از جمله :
ترنج ترانه چو بشکافتم    پریوار , کنجی تو را یافتم
شلال شب آلود زلف تو را   نشستم , غزل گفتم و بافتم
و غزلی کوتاه :
کسی پناه می دهد , نگاه خسته مرا ؟   کسی به خانه می برد , دل شکسته مرا ?
11- آقای لاهوتی , دو غزل :
دیدی افکند پیری ام در شست ؟   برف پیری به بام عمر نشست ؟
***
جسم و جان را میزبانت کرده ام    گه پدید و گه نهانت کرده ام
12- آقای ابراهیمی , غزلی از مرحوم صاحبکار , با این مطلع :
ما بد و نیک جهان گذران را دیدیم     رونق گلشن و تاراج خزان را دیدیم
13- آقای محمدی , غزل :
خواهی اگر که تازه تر از تازه تر شوی    وقت صبوح , باده طلب تا دگر شوی



14 - من دو غزل خواندم که در هفته های بعد خواهید دید. این غزل , دومین غزل مربوط به هفته پیش است :


ای داده وعده وصل , این مژده تا شنیدم
نشناخته سر ازپا , از خود برون دویدم
سیبی که افتد از اوج , صد بار می زند چرخ
شاید که بخت رو کرد , رویت دوباره دیدم
گر زخم هجر خوردم , مرهم رسید آن را
رحمت به بار آورد , زحمت اگر کشیدم
شبها که درد می ریخت از دوری ات به جانم
گاهی ز ناله خود , از خواب می پریدم
از خارزار هجران , حتی نبود نامی
در گلشن وصالت , روزی که می چمیدم
شد چتر ابر بر باد , باران گریخت از یاد
تا از کویر سوزان , من همچو گز دمیدم
شوق رهایی آخر پروانه ای زمن ساخت
بر گرد خویش , اول , گر پیله می تنیدم
آن شبنمم که شد گل , سجاده نمازم
گر همچو قطره ای اشک , از چشم شب چکیدم
در راه عشق , بر من , پیشی گرفته بودی
چون گام سست کردی ,کم کم به تو رسیدم
تا کی هوس توان پخت , پیش لب و دهانت !
بر من حلال بادا , گر بوسه ای چشیدم !
ای نازنین زیبا ! بالا بلند رعنا !
هرگز غمت مبادا ! گر از غمت خمیدم
91/3/7

دو آهو


الا لیتنا کُنّا غزالین نَرتعی ...   

     قیس بنی عامر ( مجنون)

دو آهو کاش می بودیم
میان سبزدشتی دور ، آهنگِ چریدن سازمی کردیم
دو کفترکاش می بودیم
به هرجایی که دلکش بود می رفتیم
                        وچون شب می رسیدازراه
به سوی آشیان پرواز می کردیم
دوماهی کاش می بودیم
میان موج دریا ، راهِ خود راباز می کردیم
من و تو کاشکی باهم
                 به راهِ زندگانی پیش می رفتیم
من و تو کاش باهم
                 زندگی را ترک می گفتیم
 درون گوری ازچشم حسودان دور
خزیده تنگ درآغوش ِهم
                 تاحشرخوابِ ناز می کردیم
و چون برپای می شد روزرستاخیز،
غبارسالیان ازچشم افشانان
به روی یکدگر چشمان خود را باز می کردیم


                              1342/5/22

گفتی که می آیی .... ( نهمین جلسه سه شنبه شب )


نهمین جلسه سه شنبه شب ما در نهم خرداد برگزار شد . من طبق معمول ده غزل از حافظ قرائت کردم , ولی چهارتا باقی ماند که به اصطلاح " کرا " نمی کرد به بعد بماند . پس آنها را هم خواندم و کار دیوان خواجه به پایان رسید . از هفته دیگر قصد دارم به " صیادان معنی " بپردازم که گردآورده خودم است از اشعار برگزیده سبک هندی . برای کسانی که به این طرز شعر علاقمند هستند , مطالعه اش مفید است . کتاب سالها نایاب بود . اخیرا امیرکبیر بدون مشورت با من تجدید چاپش کرده است . در نتیجه  ,  تعدادی غلط دارد . اگر کسی کتاب را داشته است یا تهیه خواهد کرد , به من خبر بدهد تا صوابنامه اش را برای او ای میل کنم .

باری نوبت به شعرخوانی دوستان رسید .
1- آقای افضلی , شعری خطاب به نوه خود :
گوید نوه ام , مانی , کو موی شبق پوشت ؟     برف است که می بارد بر صبح بناگوشت
2- آقای خیبری , غزل :
پرکرده ام جای ترا با دلبری نو    ریزم شراب عشق را در ساغری نو
3- آقای آرمین , غزل :
مرا کشت بیداد بی همزبانی    غم بی کسی , محنت ناتوانی
4- آقای ناصری , شعری در مورد روز پدر
5- خانم زهرا ازغدی , غزل :
شبی زلال تر از موج آب خواهم شد    برای جام نگاهت شراب خواهم شد
6- خانم کاظمی , چند شعر از سیدعلی صالحی
7- دوشیزه غزاله قلوانی , دو رباعی از شاعری جوان به نام میلاد عرفان پور
8- خانم سمرجلالی , شعری از پدر خود :
گر در بن آن چاهی و گر برسر آن بام      افسوس کبوتر که امان نیست ازین دام
9- آقای لاهوتی , غزل :
ما باز نشسته ایم امروز    در خانه نشسته ایم امروز
و غزلی دیگر :
تا می روی ز پیشم , ای یار جانی من    شادی نهان کند روی , از زندگانی من
10 - خانم تتاردار , قطعه ای ادبی
11- خانم موسوی زاده , چند شعر برای کودکان
12- آقای باقرزاده , شعری خطاب به اقای دکتر اسلامی ندوشن

13- من به جبران بی شعری در جلسه پیش , دو غزل رو کردم! یکی از آنها را می نویسم :


جانم به لب آمد , از درد تنهایی
گفتی که می آیم , اما نمی آیی !
پنداشتی تنها سر می توانم کرد
تنها خدا دارد عادت به تنهایی
خردم اگر بینی , مفکن مرا از چشم
با چشمه باید ساخت , وقتی که دریایی
من چون شب تاریک , نومید از نورم
تو روشن از امید , چون صبح فردایی
از رشک می خواهم کز جان بپوشم چشم
افتد چو بر رویت , چشم تماشایی
گه چون کف دستی , در آشنایی صاف
نشناسمت گاهی , گویی معمایی
چون گم شوی از من , می یابمت در خود
پنهان تر از پنهان , پیدای پیدایی
باور نمی کردم , چون من ترشرویی
افتد پسند تو , ای اصل زیبایی
91/3/4
پی نوشت :



پدرجان , روزتان مبارک . همیشه شاد باشید و تندرست .

هشتمین جلسه سه شنبه شب


هشتمین جلسه دوره ای سه شنبه ما , در دوم خرداد برگزار شد و پس از قرائت حافظ , به شعرخوانی پرداختیم :

1- آقای باقرزاده , قطعه ای قدیمی از خود
2- آقای افضلی , غزلی با یاد کودکی :
ای کودکی کجایی , ای روزگار پاکی            ای مهر بی خیالی , در اوج تابناکی
3- آقای عرفانیان , چارپاره ای در مورد فردوسی , با این آغاز :
ای ابر شاعر سخن پرداز       اهل اندیشه را تویی رهبر
4- آقای لاهوتی , غزل :
شاد آمدی باز , در خانه من           شد نور باران , کاشانه من
5- خانم ازغدی , غزل :
این قلب زخم خورده ندارد هراس عشق         افتاده است ریشه دل , زیر داس عشق
6- خانم سمرجلالی , غزلی از سعید شاد :
شبی عدالت خود را به او نشان دادند     تمام قسمت او را به دیگران دادند
7- خانم نسرین خواجه , چند دلنوشته , و این هم نمونه ای از آنها :
صدایم بزن
تا در همسایگی خدا
آشیانه کنم ....
****
بادبادکها آماده پروازند
برای همسفر شدن
دستهایت را به هم برسان
تا آسمان هفتم , راهی نیست !
****
پای دیوار
آن طرف باغ
گنجشکی به اندازه قلبم
لانه دارد
دستهایت به وسعت آسمان است
پرواز را هدایت کن
تا بالهایش پرپر نشده اند !
8- خانم ریگی نژاد , غزل :
می خواهم از نگاه غزل خیزت , عکسی در این اطاق بیاویزم
سرشار شعر می شوم آنگاهی , کز چشمهای ناب تو لبریزم
و غزلی دیگر :
رد پایی به صحرا می گذاری          مرا با خویش تنها می گذاری
9- خانم تتاردار , چند نوشته کوتاه
10 - خانم موسوی زاده که از تهران رسیده بودند , شعر تازه ای به همراه نداشتند و همان شعر مشهدی خطاب به مرا خواندند .
11- آقای خیبری , غزل :
آن سان که گفت شاید , یعنی که نه , نباید      کردم یقین که فردا , در وعده گه نیاید
12- آقای گرامی , غزلی قدیمی :
هم یار یار ماست , هم امسال سال ماست    چشمی بیار و معجزه کن , عشق مال ماست
13- آقای ناصری , غزل :
به بستان وطن همچون صنوبر ریشه در خاکم    به حکم سرفرازی , سرو سبز سر برافلاکم
14 - آقای نجف زاده , شعری را که آقای دکتر شفیعی کدکنی برای من سروده بودند , از مجموعه روی جاده ابریشم شعر , و سپس غزلی از خود :
خدا را نیمه شبها می خرم از ترس فردایم        و او را روز دیگر می فروشم بهر دنیایم
15- آقای ابراهیمی , غزلی از شادروان صاحبکار
16- من شعر تازه ای نداشتم و غزلی مربوط به چند ماه پیش را خواندم :
گاه پرسم ز خود چرا با عشق , طی نشد دوره جوانی من ؟
از چه این سیل در سر پیری , زیر و رو کرد زندگانی من ؟
که آنرا زیر عنوان " گل شاداب بوستانی من  " در سایه سار زندگی دیده اید .