چهاردهمین دوره ادبی ما،در سه شنبه 13تیر ماه برگزار شد .پس از آنکه من صائب خوانی را به پایان بردم ،دوستان به قرائت شعر پرداختند:
1- آقای افضلی ،یک شعر نو با این سرآغاز
هر صبحدم که چهره خود را
روی زلال آینه می بینم
و نیز یک قطعه کوتاه :
از ریش تراشم خاکستر می ریزد
از دلم , آتش
من آتش زیر خاکسترم
2-آقای ابراهیمی به غزلی از مرحوم احمد کمالپور:
گل گر نباشد ،پیرامن من خونین دلی هست،در دامن من
3-آقای خیبری ،غزلی:
هر چه غم خوردی بست،دیگر به فکر خویش باش
شانه خالی کن ز قید و بند و بی تشویش باش
4-آقای لاهوتی،غزل:
امشب از خوبان نشانت کرده ام در دل خود میهمانت کرده ام
5-آقای عبدااللهیان،شعری از استاد دکتر شفیعی
6-آقای ناصری،غزل:
من همزمان نباشم،با رند لا ابالی شعر و شعورم از حق ،گردیده لایزالی
7-خانم سمر جلالی،بیتی چند از سعید شاد
8-آقای سنجری،غزلی کامل به یادش نیامد و به چند تک بین اکتفا کرد.شعری سپید هم خواند.
9-آقای عرفانیان،چند رباعی
10-آقای گرامی،یک شعر نو و غزلی با این مطلع:
این قصه رسیده ست به آیینه و کاشی من عاشقم ای گل ،تو چه باشی ،چه نباشی
11- آخرین نفر –طبق معمول -خودم بودم و این غزل را خواندم:
دیدمت،وز روز اول مهربان تر دیدمت همچو گلشن بعد باران ،تازه و تر دیدمت
با تار نوازی استادانه آفای جمالی ،جلسه به پایان رسید.
دیدمت، وز روز اول مهربان تر دیدمت
همچو گلشن بعد باران ،تازه و تر دیدمت
از دوباره دیدنت ،نومید بودم چند گاه
شکر آوردم به جا،چون بار دیگر دیدمت
مدتی تا موعد دیدار اگر چه مانده بود
چشم خود را بستم و در عین باور دیدمت
ای عجب !هم در کنارم بودی و هم رو به رو
رو به رویم چون گرفتی جای،در بر دیدمت!
کاش چون آدم ،گنهکار دلیری می شدم!
چون بهشت آرزو تا در برابر دیدمت
ای نسیم لطف تو،صد قاصدک را داده بال!
مهربان مانند مهر ذره پرور دیدمت
با دل کودک مزاج نازک بد خوی من
دایه ای دلسوز تر از هر چه مادر دیدمت
ای جوان مانده به یمن عشق , عمر تو دراز!
در میان خوبرویان،از همه سر دیدمت
91/3/21
ای جوان مانده به یمن عشق , عمر تو دراز!
در میان خوبرویان،از همه سر دیدمت
سلام برسه شنبه ها و مجلس یاران غزل
سلام بر برادر بزرگوار مهربانی غزل
وسلام بر هر غزل
این بالایی من بودم
ای نسیم لطف تو , صد قاصدک را داده بال
مهربان مانند مهر ذره پرور دیدمت
سلام پدرجانم . بسیار زیبا و دلنشین . مانند همیشه . سلامت باشید و ماندگار .
راستی , اگر می شود غزل آقای گرامی را هم داشته باشیم ممنون خواهیم شد ...
سلام مرا هم به آن عزیز برسانید .
ترا قهرمان سخن دوست دارم
همانند جانم به تن دوست دارم
غزال غزل جرعه نوش لب تو
ترا ای شراب کهن دوست دارم
در آبادی شعر تو می چمد دل
همین تکه را یک وطن دوست دارم
سلام خواهرم طهورای گرامی! سپاسگزارم.
سلام دخترم ، سهبای عزیز! ممنونم. به آقای گرامی خواهم گفت
متشکرم خاله خانباجی گرامی ( یکی ازچند خواهرمن )
تراجان ِخواهر! چو جان دوست دارم
فزونتـــــر ز هر مهربان دوست دارم
چشم خود را بستم و در عین باور دیدمت
ای عجب !هم در کنارم بودی و هم رو به رو
سلام استاد عزیز سربلند باشی
زنده باشی آقابزرگ عزیز!
درفرصتِ یگانۀ هستی
در استخوانِ انسان
از لحظة تولّد
انبوهِ موریانة مرگ است
انسان چو یک درخت
می میرد از درون
هر چند پر شکوفه و برگ است
هر صبحدم که چهرة خود را
روی زلالِ آینه می بینم
احساس می کنم
در رشته های خویش کفن پیچ می شوم
باید چگونه باشم
در فرصتِ یگانة هستی؟
وقتی به سانِ آدم برفی
در هُرمِ آفتابِ زمان
هیچ می شوم
وقتی نخست گوهرِ دندان
افتاد از دهانم
خشتی ز طاق افتاد
فریاد برکشیدم
این خانه ماندنی نیست
دستی به روی صفحة پیشانی
بی وقفه می نویسد
خطّی که خواندنی نیست
باید بُراقِ خود را
آمادة سفر بگذارم
وقتی که مرگ
صاعقه وار آید
باید به روی اسب بخوابم
طبلِ سفر به گردنِ طبّالِ غفلت است
رضا افضلی 27/9/67
زیرخاکستر
از ریش تراشم
خاکستر می ریزد
ازدلم آتش
من
آتش زیرِ خاکسترم.
اول اردی بهشت ماه سال ۸۳
سلام
ضمن تبریک به خاطر زیبایی غزل
ببخشید مصرع دوم را در شماره ی یازده
ویرایش بفرمایید:
11- آخرین نفر –طبق معمول -خودم بودم و این غزل را خواندم:
دیدمت،وز روز اول مهربان تر دیدمت
همچو گلشن بعد باران ،تازه تر و تر دیدمت
------
دیـدمـت ، وز روز اوّل مهـربـان تر دیدمت
همچو گلشن بعد باران،تازه و تر دیدمت
سین گرامی! نفهمیدم چه مشکلی دربیت پیش آمده.
نوشته ی ما و شما که باهم فرقی ندارند. اگردوست داشتید ، توضیح بیشتری بدهید.
سلام به شاعر عزیزمان جناب آقای قهرمان
در غزل درست نوشته شده است اما در توضیحات شماره ی یازده گزارش جلسه ی شعر خوانی یک پسوندتراضافه است.
عذرخواهی می کنم.
دوستدارشما
«ما همه ی دوستان»
استاد عزیز
دوست داشتم نظرشما را درباره ی غزل آقای سعید رجب خوانساری بدانم امکانش هست؟
http://asan3.mihanblog.com/
دخترعزیزم سهبا! اشتباهی راکه ( س ) گرامی گرفته اند
رفع کن. ممنونم.
( س ) گرامی! غزل راخواندم. متوسّط ِ مایل به خوب است
ولی مصرع ِ چشم ازمن کند که به جای چشم ازمن برگرفت به کاررفته ، بسیارزشت است ، چون چنین معنی می دهدکه
چشمهای مراازحدقه درآورد!
سلام
بسیار سپاس از استاد میزانِ وزن و واژه و معنا در غزل
البته شاید شاعر می خواسته است نهایت دردناکی و قساوت را در کندن چشم نشان دهد
و چشم مجاز از نگاه، دیده، دیار معشوق، عزیزبودن معشوق
ببخشید ویرایش:
دیدار معشوق
سین گرامی! توجیهی است بسیاردورازذهن و معناتراشیدن بی فایده. ببخشید. دیگربه این بحث خاتمه می دهیم ، چون
وقت تلف کردن است.
بله چشم حتما
متشکرم استاد
بدرود
سلام استاد
فوق العاده بود
پس از مدتی دوری، از خوندن این غزل ناب نهایت لذت رو بردم
ممنون و سپاسگزارم
یاحق
متشکرم اسکندری گرامی!