افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

اولین جلسه سه شنبه شب سال 91


نخستین جلسه سه شنبه ما در سال نو – که به نسبت خلوت تر هم بود – در ساعت 5 آغاز شد . جالب آنکه خانمها زودتر از آقایان آمده بودند . هنگامی که من خواندن ده غزل حافظ را به پایان رساندم , شعرخوانی دوستان شروع شد .

1-      خانم تتاردار : یک قطعه نثر زیبا

2-      آقای تقی خاوری : یک شعر نو , با این سرآغاز :

شکوفه ریخت فروردین , میان کاسه اسفند

3-      آقای ناصری : یک شعر طنز در مورد گرانی

4-      خانم خواجه : چند قطعه کوتاه ادبی ( دلنوشته ؟)

5-      خانم اربابی : دو قطعه دوبیتی و سپس غزلی با این مطلع :

بگذار برقصد دل , تا بشکند این هنجار       قد می کشم اما نه , می ترسم از این دیوار

6-      خانم سمرجلالی : شعری از سیاوش کسرایی

7-      آقای عرفانیان , غزل :

می آید از دشت سحر , عطر بهاران          در کوچه می پیچد صدای پای باران

8-      آقای یاوری : شعری طنز در خصوص سیزده به در

9-      آقای باقرزاده : شعری که چند سال پیش در سفر ژاپن سروده بودند .

10-   در آخر من دو غزل خواندم که دومی اش را اول می نویسم ! آن دیگری بماند برای هفته بعد . چون استاد حسین سمندری , دوتار نواز خوب خطه باخرز درگذشته بود , دوستان خواستند تا من شعر تربتی خود را هم خطاب به او – سروده شده در سال 70 – بخوانم . آغاز ان چنین است :

استا حسین ! دست ودلم سرده حکم یخ        دو تارتر بیار و به جونم الو بزن

جلسه مان با قطعاتی که آقای جمالی و بعد آقای کهیازی با تار نواختند , پایان گرفت و این بود غزلی که به سمع دوستان رساندم :

 

جانم از رنج فراقت به فغان افتاده

آه از این درد , که دیری ست به جان افتاده !

دل من غرقه خون است , چه گویم زین بیش ؟

تیر عشقی که فکندی , به نشان افتاده

دیده از وعده دیدار , ندارد آرام

کار من باز به چشم نگران افتاده

سخن از عشق تو با غیر نگفتم , اما

بر زبان همه این راز نهان افتاده

من نگویم که که دل از راه طلب , پای کشید

این قدر هست که از تاب و توان افتاده

به چه ماند رخ زیبای  تو در چشم ترم؟

عکس ماه است که در آب روان افتاده

نیست از شورش بلبل به بهاران کمتر

عشق ما گرچه به ایام خزان افتاده

رفته ام از خود و امید به برگشتم نیست

همچو موجی که ز دریا به کران افتاده

دلم از دین چه ثمر دید , که بیند از کفر ؟

از یقین جسته و در دام گمان افتاده

91/1/13

شعر تربتی استاد را با صدای خودشان از اینجا بشنوید .

نظرات 27 + ارسال نظر
سهبا پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:44 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

سلام پدرجان . امید که جلسات امسال بسیار پربارتر از همیشه باشد و امید که من هم بتوانم در برخی از آنها شرکت کنم .
غزل تربتی تان را که برای استا جسین سمندری سروده بودید , برای دانلودو استفاده دوستان قرار دادم در متن . راستش همین تعطیلات بود که به همسرم می گفتم کاش بتوانیم به دیدار استاد سمندری برویم و قرار شد من تلفن ایشان را از شما بگیرم و در فرصتی که ایجاد شد , بعد از تماس به دیدنشان برویم . شنیدن خبر فوتشان , دلگیرم کرد ! خداوند رحمتشان کند ...

سهبا پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:46 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

رفته ام از خود و امید به برگشتم نیست
همچو موجی که ز دریا به کران افتاده
دلم از دین چه ثمر دید , که بیند از کفر؟
از یقین جسته و در دام گمان افتاده ...

بسیار زیباست پدرجان . ممنون . ضمنا اگر امکانش بود غزل سرکار خانم اربابی و آقای عرفانیان را هم داشته باشیم بسیار خوب میشد .
باز هم ممنونم .

طهورا پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:22 ب.ظ

سلام استاد قهرمان شعر زیبایتان با لهجه دلنشینش به دلمان نشست ،ممنون

جانم از رنج فراقت به فغان افتاده
آه ازاین درد،که دیری ست به جان افتاده

واقعا این بار تمام ابیات را چندین بار خواهم خواند،اصلا حفظ خواهم کرد.
متشکرم(کاش در آیکون ها عکس گلها هم بود که برایتان می فرستادم ،چند شاخه گل نرگس ،یاس ،.....)

دانیال پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 ب.ظ http://www.danyal.ir

استاد برای مشتاقین نثر ادبی هم فکری کنید ...
و الا شکایت به دختر جانتان میبرم ...

مریم پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سخن از عشق تو با غیر نگفتم , اما

بر زبان همه این راز نهان افتاده
سلام استاد
مثل همیشه زیبا و جذاب

حمید اسکندری تربتی پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ب.ظ

سلام استاد

خداوند روح استاد حسین سمندری را قرین رحمت کند
"به قول ما" امیدوارم که هرچه خاک ایشان است عمر شما و بازماندگان فرهنگ و هنر باشد.

غزل تازه‌سروده‌تون هم بسیار زیبا بود مخصوصاً دو بیت پایانی که خانم سهبا نیز به آن‌ها اشاره کرده‌اند.

پاینده باشید
یاحق

روح الله صالحی جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ق.ظ

کاش به آرزویم برسم...کاش..
قسم که ساکت بشینم ودودست برزانو کنج انجمنتان

خاله خانباجی شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ق.ظ

سلام استاد عزیز و مهربانم
غزلتان وصف حال من کم سعادت و محروم از دیدار شماست.
خواندم و گریستم...
به امید دیدارتان در روزهای نزدیک
دوستتان میدارم مهربان

محمد قهرمان شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ق.ظ

دخترم سهبای عزیز! ممنونم که شعرمربوط به استاد
سمندری راگذاشته ای. درکارخودنظیرنداشت. برای شعرهایی که خواسته ای ، به دوستان خواهم گفت.

محمد قهرمان شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ق.ظ

طهورای گرامی! ممنونم. لطف داری. برای دخترم نرگس ،
نرگس بفرست!

محمد قهرمان شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ق.ظ

دانیال عزیز! نثر راازدخترم بخواه. به گفته ی شاعری قدیمی
به نام ( کمال الدّین کوتاه پای) :
من مردِ شعر ِچون زرم ، گاهی دوبیتی ، گه غزل

محمد قهرمان شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:45 ق.ظ

متشکرم مریم گرامی!

محمد قهرمان شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:46 ق.ظ

ممنونم همشهری گرامی ، اسکندری!

محمد قهرمان شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ق.ظ

صالحی گرامی! من هم مشتاق دیدارشمایم

محمد قهرمان شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ق.ظ

خاله خانباجی عزیز! چراگریه؟ دیگرازاین حرفهانشنوم!
دل همه ی دوستان برایت تنگ شده. باخانم تتاردار خیلی
یادت کردیم. به امیددیدارهرچه زودتر!

سپیده یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:56 ق.ظ

سلام استاد عزیز
امیدوارم در سال جدید جلساتتون همچنان پررونق وسبز باشد

بزرگ یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:24 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

این بیت رو خوندم
سخن از عشق تو با غیر نگفتم , اما

بر زبان همه این راز نهان افتاده

یهو یاد شعر حافظ افتادم
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود


ولی نمیدونم چرا شعر شما به دلم افتاده

بزرگ یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:25 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

به چه ماند رخ زیبای تو در چشم ترم؟

عکس ماه است که در آب روان افتاده

محشر بود

یلدا یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:31 ب.ظ

سلام وای سهبا جان چقدر دلتنگتم فدات
نمی دونی الان چقدر خوشحالم که باز اینجا بین دوستان خودمو می بینم چه حس قشنگیه
عکس استاد قهرمان عزیز منو برد به مشهد و خونه استاد و اون شب شعر ناب دلتنگ اون روزم کاش منم تو جلسه های استاد عزیز بودم حال می کنم با صدای استاد قهرمان و اون شعر خوندن زیباشون جای ما رو همیشه خالی کن خوش به حالت
سلام گرمم رو از دور تقدیم استاد گرام می کنم امید است پذیرا باشند

ماه سلطان یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:50 ب.ظ

سلام
یادت همیشه سبز است در خلوت خیالم
خوبم به خوبی تو هرچند نباشم اینجا

محمد قهرمان یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:01 ب.ظ

ممنونم سپیده ی گرامی! سلامت باشید!

محمد قهرمان یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:11 ب.ظ

آقابزرگ عزیز! سپاسگزارم

محمد قهرمان یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:15 ب.ظ

یلدای گرامی! کاش بازهم کلبه ی مارامزیّن بفرمایید!
درین خانه هرکس که پامی نهد
قــدم بـــرسرچشم ما می نهد

محمد قهرمان یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:16 ب.ظ

ماه سلطان گرامی! ازلطفتان ممنونم

محسن رحیمی دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:29 ب.ظ http://poretoos.blogsky.com/

سلام استاد،چندین سال است که سرگرم پژوهش برای گردآوری واژگان لهجه ی مشهدی هستم. چون سرگرم نوشتن پایان نامه و ادامه تحصیل بودم، در این کار فترتی افتاد،اکنون اندک فراغتی حاصل گشته است. مزاحم شدم برای گرفتن یک کپی از روی مجموعه اشعار مرحوم یوسف ازغدی. چندین سال پیش آقای سیدی قرار بود،این کار را برایم انجام دهند و از شما نسخه ای بگیرند. که چون هم ایشان فراموش کردند و هم من درگیر ادامه تحصیل شدم و از صرافت افتادم. تا به امروز طول کشیده است. ممنون می شوم که یاری ام کنید.

محسن رحیمی دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:31 ب.ظ

محمد قهرمان دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:59 ب.ظ

آقای رحیمی گرامی! مرحوم یوسف ازمن قول گرفته بودکه اشعارش رابه دیگری ندهم و آنچه راکه می توانم خودم چاپ کنم. من هم این کارراانجام دادم. می توانید باخانواده ی آن
شادروان تماس بگیرید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد