افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

سه شنبه شب و استاد قهرمان


دختر مهربانم , نرگس !  می دانی من یک دوره ادبی دارم که در عصرهای سه شنبه برگزار می شود و پنجاه و اندی از عمرش می گذرد . از پنج شش ماه پیش , بانوان هم به این انجمن راه یافته اند وگرنه قبلا مردانه بود ! البته گاهی شاعره هایی – معمولا از تهران – به این دوره آمده بودند . سالها پیش , در آغاز جلسه , برای حاضران شاهنامه می خواندم . دو بار تا مرگ رستم رسیدیم , اما دیگر دست و دلمان سرد شد و از دل و دماغ افتادیم . سپس خواندن صائب و سایر شعرای سبک هندی را شروع کردم . در آن زمان , هنوز صائب خودم به چاپ نرسیده بود . بعدها که منتخبی از صائب به نام " مجموعه رنگین گل " فراهم آوردم  , با آن آغاز می کردم. سپس به خواندن ابیات برگزیده صائب از نسخه خودم که یکی دو جلدش منتشر شده بود , پرداختم . آن گاه "خلوت خیال " ( برگزیده مفصل تری از صائب ) و در آخر " صیادان معنی " ( منتخبی از اشعار سخن سرایان سبک هندی ) را به تدریج خواندم . و چه دردسر , حالا در هر جلسه با قرائت ده غزل از حافظ شروع می کنم  . سپس از دوستان می خواهم از سمت چپ , به ترتیب  اگر شعری دارند , بخوانند . نمی دانم چرا از چپ ؟ شاید چون خودم چپ دست هستم . یادم نمی رود که در کلاس اول ابتدایی در تربت , چه قدر اذیتم کردند تا به نوشتن با دست راست مجبور شدم . باری جلسه دیشب تقریبا خلوت بود و بیش از 13 – 14 نفر حضور نداشتند . باید مطلع شعرهای خوانده شده را با ذکر نام شاعر , از دفعه دیگر یادداشت کنم و ضمن گزارش هفتگی  بنویسم . خودم آخرین نفری هستم که شعر می خوانم و غزل خداحافظی (!) هم به حساب می آید . چون پس از آن , دوستان کم کم متفرق می شوند . در حال حاضر , فقط می توانم غزل خود را بنویسم که آخرین سروده ام نیز به حساب می آید :

ای چشم مرا روشنی ز تو , مانند نگه در نظر بیا

تا چند بمانم در انتظار , همچون خبر خوش ز در بیا

وقتی که زمستان فکند بار , با خشکی و عریانی است کار

مانند درختان میوه دار , تا هست مرا برگ و بر بیا

سامان سفر ساز کن دگر , شاید که تسلی شود دلم

یا با خبرم کن ز آمدن , یا سرزده و بی خبر بیا

ای عشق تو دربند بند من ! درمان دل دردمند من !

هرگونه که خواهی بیا , ولی , ناز قدمت ! زودتر بیا

فالی که برای سفر زدی , خوب آمد و سرما بهانه شد

اکنون که هوا رو به گرمی است , پروا چه کنی از سفر ؟ بیا

صد شکر که سبز است همچنان , نخل قدت از آّب چشم من

از یاد مبر باغبان خود , ای غرق شکوفه , به بر بیا !

ای مهر تو افزون ز مادران , آن جوجه که بودت به زیر پر

از بخت بد افتاد بر زمین , رفتش رمق از بال و پر , بیا

***

فردا که رسد یار من ز راه , با روی درخشان چو آفتاب

شرمنده شوی پیش این و آن , هان ای شب هجران به سر بیا

مانند دعا – گرچه بی اثر – پشتم به تو در عشق گرم بود

ای آه , کجا بال می زنی , از ناله ندیدم اثر , بیا


90/11/15

پی نوشت :

انشاله از این به بعد , چهارشنبه ها , گزارش جلسه های ادبی استاد قهرمان را به قلم خود استاد مهربان دوست داشتنی خواهیم خواند . این اولین گزارش ارسالی از مشهد , بلوار معلم ...... بود . امید که شما هم لذت ببرید از شنیدن و خواندنش . گزارش ارسالی را با دستخط خود استاد ببینید از اینجا و اینجا .

نظرات 15 + ارسال نظر
سایه جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:12 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

سلام سهبا جان !
امکان داره من آدرس این جلسه رو داشته باشم ؟!

حیف سایه ! کاش سه شنبه اونجا بودی . زنگ میزنم و آدرس استاد رو میگم برات .

مریم جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ب.ظ

آخ جون همین پی نوشت هم میتونه یه نور امیدی باشه
دست استاد قهرمان عزیزمان درد نکند
بخاطر نامه اش شعرش و باعث و بانی این پی نوشتش
قربونت برم نرگسی جونم
راستی چندم شدم؟

حمید اسکندری تربتی جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ب.ظ

سلام

به به
چقدر عالی شد
چه خبر خوبی
متشکرم از شما و استاد قهرمان
به امید روزی که بتونم توی این جلسات شرکت کنم

یاحق

فرداد جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:32 ب.ظ

پاینده باد استاد عزیز
چه قدر این جلسه محترمه...مثل شرابی کهنه و خوشرنگ که سرمست میکنه همه را....
چه وزن خاص و قشنگی..
واقعا زیباست....
چشمم به دست خط استاد که استفاد بی اختیار بوسه ای حواله این نامه کردم.
مانا باشین و پایدار استاد.

ثنایی فر جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:32 ب.ظ

گرم باد قلم پر بارشان
منتظر خواهیم ماند تا درس بگیریم
حال دلتان خوب باشد همیشه

س جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ب.ظ http://asan3.mihanblog.com/

سلام
خیلی دلنشین بود
یک سال از این انجمن را من شرکت کردم. موضوع از این قرار بود که من سال دوم یا ترم دوم کارشناسی بودم.
تالار ابن سینا استاد اوستا شعر زیبایی می خواندند یکدفعه صدای بلندگو به فریاد بلندشد(بلندگو خراب شد) استاد اوستا گفتند: به فریاد من ناتوان می رسه این بدن نحیف من، این صدای تندرآسا !
همه دست زدند.
بعد از جلسه با دوستانم رفتیم سلام کردیم و ابراز خوشایندی از شنیدن شعر ایشان
ایشان هم خیلی خوششان آمد و گفتند سلام دخترای قشنگم دخترای عزیزم.(فکرشو بکن ما چقدر خوشحال شدیم یک شاعر به ما این حرف را زد!)
بعد گفتند ما سه شنبه ها در کتابخانه ی آقای قهرمان، شعرخوانی داریم و شما هم دعوت هستید.
یادم می آید که خیلی خوشحال بودیم و من یک دو بیتی سرودم!
لایقم نیست که بر انجمنت گام نهم
قدمی نزد شما مردم خوش نام نهم
نسزاید بسرایم سخنی در شرحت
بهتر آنست که اینک قلم آرام نهم
(تشویق نکنید خودم می دانم خیلی زیباست!)
بعد به جلسه رفتیم آنجا خیلی عظمت احساس کردیم
شاعران بسیاری شعر خواندند.
شعر یکی از شاعران خانم خیلی به دلم نشست که فقط یک مصرع از آن را به خاطر دارم:
روزی می آید به دنیا، نه تو باشی و نه من
کاش استاد بفرمایند این شعر کجاست و کدام است و از کیست فکر کنم خانم شمس بود نام مبارک ایشان

دانیال جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ب.ظ

دل خانه خوشبختی است و شعر خانه عاطفه
خوشا به حال استاد قهرمان که هم خانه دلشان پر از خوشبختی است و هم خانه شعرشان پر از عاطفه
امشب کمیل دعایت کردم خواهرم
________________________________________________________________
پاسخ:
دل خانه ایمان است و شعر زبان دعا
سلام برادرم ، دلخسته و دلبسته ام به دعای شما
ممنونم

دانیال جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:36 ب.ظ http://www.danyal.ir

همواره آرام باش ولی خودت را به آرامش نزن
که تا داغی بر دل نداشته باشی ، نه پیامت ماندگار میماند
و نه چهره و نه صدایت ! سکوت نکن خواهر
________________________________________________________________
پاسخ:
شما که خوب میدانید همدلی به واژه نیست
که اگر دوستی به کلمه ای آید و به کلمه ای برود دوستی نیست ،
آری برادر ، سکوت فرصتی است برای تمرین عطش که دلتنگ شویم و فرصت با هم بودن را بیشتر قدر بدانیم ، مطمئن باش اگر زبان دل داشته باشی هنوز چیزهای زیادی برای شنیدن خواهی یافت ...

زهرا جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:38 ب.ظ

به آمنه بنت وهب، خدا عطا کرده پسر / پسر چه گویم که به خلق،خدا عطا کرده پدر

میلاد پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله، تاج آفرینش و امام جعفر صادق علیه السلام بر شما خجسته باد
سلام نرگس بانو

زلال احکام جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:39 ب.ظ http://zoolaleahkam.blogfa.com/

جهان سرسبز و خرم گشت از میلاد پیغمبر
منور قلب عالم گشت از میلاد پیغمبر
بده ساقى مى باقى که غرق عشرت و شادى
دل اولاد آدم گشت از میلاد پیغمبر . . .

میلاد رسول گرامی اسلام (ص) و امام جعفر صادق(ع) مبارک باد

عاطفه جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ

سلام عزیزم
خدا استاد رو برا جامعه ادبی نگهداره
چقدر چهره شون به آدم آرامش میده

صهبانا جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:19 ب.ظ http://sahbana.blogsky.com/

سلام
وبلاگ جدید مبارک ....
بسیار خوشحال شدم که این وبلاگ رسما به استاد قهرمان تعلق یافت . اما وبلاگ قبلی کجاست ؟
حتما توضیح داده اید ....
می خوانم .

به هر حال تبریک بنده را مجددا پذیرا باشید.
سلامت و سعادتمند باشید.

سلام . به لینکدونی مراجعه فرمایید بزرگوار , پاسختان را درخواهید یافت . خوش آمدید .

صهبانا جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:22 ب.ظ http://sahbana.blogsky.com/

درد مشترکی با استاد قهرمان داشته و دارم ... در عین که ذره ای از استعداد و توانایی ایشان را ندارم ... و آن چپ دستی است و اینکه مجبورم کارهای کامپیوتری نظیر طراحی و استفاده از موس را با دست راست انجام دهم ...
اما با دست چپ می نویسم و غذا می خورم .

مکث شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:58 ق.ظ http://maks2011.blogsky.com

عه عه من نبودم همه چیز عوض شده. وای داری چه می کنی نرگس جانم؟ عالیه این وبلاگ .
می دونی چند وقته غزل نخوندم؟

محمد قهرمان شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ب.ظ

ازتمامی عزیزان ممنونم! (س ) گرامی مراببخش که چیزی از
آن جلسه به خاطرندارم. پیری است و هزارعیب و علّت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد