افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

به عنوان سرآغاز


یارب از سرمستی غفلت به هوش آور مرا

از شراب معرفت , چون خم به جوش آور مرا

تر کن از اشک ندامت , چشم خواب آلوده را

مشت آبی بر رخم افشان , به هوش آور مرا

گوشمال چرخ , سازم را به قانون کرده است

زخمه ای بر تار جان زن , در خروش آور مرا

گرچه مهمان توام , از خود ندارم اختیار

خواه زهرم پیش رو نه , خواه نوش آور مرا

چون گل رعنا ندارم با دورنگان نسبتی

پیش رنگین جامگان , یک رنگ پوش آور مرا

باید این پژمرده گل برچیده گردد از بساط

مرحمت فرما به یاد گلفروش آور مرا

راه ها در پرده دارد دستگاه رحمتت

نغمه ای از لطف عام خود به گوش آور مرا


1377/8/4

  * اولین غزل از کتاب حاصل عمر

نظرات 10 + ارسال نظر
دانیال جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ب.ظ http://www.danyal.ir

وا ؛ به حق چیزهای نشنیده ...
دوربین مخفیه ؟!
.
.
.
.
سهبا خانوم تشریف دارند ؟!

دانیال جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 ب.ظ http://www.danyal.ir

دیگر نمیخواهم دنیا را تماشا کنم
باید تو را پیدا کنم ...
در شعر ، در غزل ؛ در ستاره ها ... !!

یگانه جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:19 ب.ظ

کسی خونه هست ؟؟
نیست ؟

تیتراژه جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

سلام
غزل زیبایی بود
و .... خوش آمدید

جوجه اردک زشت جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ب.ظ

گرچه مهمان توام , از خود ندارم اختیار

خواه زهرم پیش رو نه , خواه نوش آور مرا


سلام بر غزل تمام ایران

استاد آنقدر بزرگ هستند و مهربان که نیازی بر شگفت زدگی من ندارد
نمی توانم حرف دلم را کتمان کنم: سعادتیست ارتباط با بهترین غزل سرای امروزایران یادگار شکوه سبک هندی و لحن خراسانی ایران
من در پوست خودم نمی گنجم
از آنجایی که با اکثر بزران ادبیات معاصر در ارتباطم کمتر کسی را چون استاد یافته ام خدایا سایه ایشان و محمدرضاعبدالملکیان را برای ما مستدام نگه دار تا بقیه بیاموزند مهربانی دست یافتنیست حتی در لبخند و صدای دلنشین استاد

خدایا آن به که آن به

رفیق جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ب.ظ

امشب ز غمت میانِ خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باورنکنی خیالِ خود رابفرست
تا در نِگرد که بی تو چون خواهم خفت

نکند موجی پراز نهیب ره کشیده به ساحل ِ وجودتان
و برده از پیکرتان شکیب را
جانا چرا تیشه به ریشه ی سهبای ما زدی !!!؟

سلام غزل ِ بر امده از تندیسِ سهبا
گفتنی ها را گفتم
فقط مانده بگویم که
صد حیف که آن رفت و صد شکر که این آمد
راستی
امروز من تو را شوکه کردم و امشب تو مرا دیوانه...

سرزمین آفتاب جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 ب.ظ

اینجور تیکه ها توی غزل های استاد کم نیستن که یهو آتیش به جون آدم میزنه

این مصراع که کار منو به سقف و ستاره پیوند زد:

مرحمت فرما به یاد گلفروش آور مرا

ممنون
راستی سلام

قهرید؟

حمید اسکندری تربتی جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 ب.ظ

سلام

بسیار عالی و زیبا بود
پاینده باد استاد قهرمان

یاحق

[ بدون نام ] جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 ب.ظ

خواهری این چه قلب است که تو داری ؟!
می نشود که فقط کامنت مرتبط با شعر گذاشت
چرا که شیطنت در ذات ما نهادینه شده و ما را دوزخ و بهشت یکی است
و من هو النار کیف یحترق و یحرق بالنار من یمسّ به
آنکس که باشد ز آتش ، چگونه آتش بازی نکند که او میسوزاند هر که را به وی دست بزند

محمد قهرمان شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ب.ظ

سلام به همه ی دوستان و تقدیم احترام به تمامی عزیزان
بخصوص جوجه اردک زیباکه مراشرمنده ی محبّت خودکرده
است. پاینده باشید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد