بد می گذرد از غم هجران مه و سالم
دور از تو ندانی به چه روزم , به چه حالم
بیش از نفسی نیست مرا فاصله با مرگ
چون شمع سحرگاه, مهیای زوالم
می میرم و از آمدن تو خبری نیست
ای وای به حال من و امید محالم
معذورم اگر قوت پرواز ندارم
کز تیر فراق تو نه پر مانده , نه بالم
در جلوه صد نقش دلاویز شوم غرق
هر گه گذری در دل شب ها ز خیالم
می سوزم و دست و دل من سرد ز هرکار
می پوسم و ناپخته تر از میوه کالم
دیروز نبودم مگرت جان , ز عزیزی؟
امروز جواب تو چه باشد به سوالم؟
صد بحث و جدل بر سر یک بوسه مکش پیش
لب پیش لبم دار که تنگ است مجالم!
در عیش و طرب غرق شدن قسمت من نیست
باز آ که ز سر می گذرد موج مجالم
زین پیش ترا بود به من گوشه چشمی
افتم اگر از چشم تو, ای وای به حالم !
3/3/ 1388
استاد همیشه قهرمانم , هنوز طعم تلخ سه شنبه سنگین گذشته لحظه هایم را در خود می فشارد. مهربان پدر, دهم تیرماه سال گذشته بود که دوستان دست به دست هم دادند و بزرگداشتی برایت گرفتند در سالروز میلادت . و حالا باز هم عزیزانی که آشنای دلت هستند در سوگ فراقت از غم دل می سرایند. کاش باز هم می آمدی و می خواندی و با کلمات مهرانگیزت پاسخشان می گفتی. تو بگو با غم نبودنت چه کنیم که باری بیش است بر دل همه ما. کاش بودی مهربان استاد , کاش بودی ...
خداحافظی مهر ، غزلخوانی استاد قهرمان به لهجه مرگ ، استاد قهرمان از ملک تا ملکوت ، خاله خانباجی , 24+4 ، راز حضور ، سرزمین آفتاب ، و مرگ پایان کبوتر نیست ، بدون شرح برای گریستن ؛ پرواز به سوی حضرت عشق ؛ ببار ای بارون ببار ؛ خدا افزون کند در هجر تو صبر کم ما را ؛ پرواز پدر شعر ؛ آسمان سکوت ؛ تب یخی , شعرها و حرف ها , سه شنبه شب ها , در سوگ استاد
تا دهد بار دگر دولت دیدار تو دست
دری از مرگ مگر بر رخ خود باز کنم
من که یک چشم زدن فاصله دارم با تو
کاش مانند نگه سوی تو پرواز کنم
وداع آخرین با استاد همیشه قهرمان, سه شنبه صبح از در سرای امیدی که بسته شد, تا آرامگاه همیشه اش, در کنار دوست دیرین, مهدی اخوان ثالث .
با دلی خونین به وداع آخرین قهرمان مهر و ادب خواهیم شتافت .
بیست و نهمین جلسه 91/8/23 نسبتا خلوت بود . پس از صائب خوانی دوستان قرائت اشعار خود یا منتخبات را آغاز کردند .
1- آقای افضلی , غزل :
خاطرات قدیم یادت هست ؟ باغ عطر و شمیم یادت هست ؟
2- آقای سنجری , دو شعر سپید
3- آقای ناصری , یک شعر نیمایی و یک غزل
حلقه دیوانگی با عشوه در گوشم مکن عشق می ورزم به تو , یک دم فراموشم مکن
4- خانم سمرجلالی , شعر "شهیدان زنده اند " از شادروان امید
5- خانم امینی , غزل :
هیچ می دانی که دستم خالی است آرزوهایم همه پوشالی است
6- بعد از آنکه من غزل خود را خواندم , آقای جمالی قطعاتی با تار برای دوستان نواختند .
همچو نی ز همنفسان , گر دمی جدا شده ام
مانده ام ز نغمه به دور , خالی از نوا شده ام
جنس کاسدم که مرا مشتری به سر نرسد
قیمتم رسیده به هیچ , بس که بی بها شده ام
با شکسته بال و پری می زنم به هم پر و بال
چون دعا ز سینه ی گرم در فضا رها شده ام
چشم و دست پاک مرا بوسه داده غنچه و گل
گر به سیر باغ و چمن همره صبا شده ام
با دل فسرده ی من گرمی یی کن ای غم عشق
با تو در نهایت عمر , تازه آشنا شده ام
نسخه ی شفا منویس , ای طبیب خسته دلان
در گذر زمن که به عشق فارغ از دوا شده ام
جلوه زار آینه را تا درآورد به چه حال
من ز سیر آن گل رو , یک چمن صفا شده ام
از قفس مرا به درآر , یا که همچنان بگذار
من اسیر دام خودم , بسته ی وفا شده ام