نهمین جلسه سه شنبه شب ما در نهم خرداد برگزار شد . من طبق معمول ده غزل از حافظ قرائت کردم , ولی چهارتا باقی ماند که به اصطلاح " کرا " نمی کرد به بعد بماند . پس آنها را هم خواندم و کار دیوان خواجه به پایان رسید . از هفته دیگر قصد دارم به " صیادان معنی " بپردازم که گردآورده خودم است از اشعار برگزیده سبک هندی . برای کسانی که به این طرز شعر علاقمند هستند , مطالعه اش مفید است . کتاب سالها نایاب بود . اخیرا امیرکبیر بدون مشورت با من تجدید چاپش کرده است . در نتیجه , تعدادی غلط دارد . اگر کسی کتاب را داشته است یا تهیه خواهد کرد , به من خبر بدهد تا صوابنامه اش را برای او ای میل کنم .
باری نوبت به شعرخوانی دوستان رسید .13- من به جبران بی شعری در جلسه پیش , دو غزل رو کردم! یکی از آنها را می نویسم :
هشتمین جلسه دوره ای سه شنبه ما , در دوم خرداد برگزار شد و پس از قرائت حافظ , به شعرخوانی پرداختیم :
1- آقای باقرزاده , قطعه ای قدیمی از خود
بشویم با گلاب اول دهن را
که آرم بر زبان نام وطن را
به دل عشق وطن از حد برون است
روان در جوی رگهایم چو خون است
وطن را از دل و جان دوست دارم
شوم گر دور از او , جان می سپارم
وطن مجموعه ای از خاطرات است
وطن سرچشمه آب حیات است
وطن ! ای مادر غمخواره من
تویی هم گور و هم گهواره من
مرا پروردی و دادی پر و بال
زمن آگاه بودی در همه حال
زتو هر گوشه دارم یادبودی
ترا هر لحظه باد از من درودی !
الا ای گرم , چون آغوش مادر!
به ما از مادر ما مهربان تر
حسابم چون شود با زندگی پاک
به تو آرم پناه ای مادر خاک
چو باید جای گیرم در دل گور
به رویم واکنی آغوش از دور
عزیزانی که در خاک تو خفتند
به مژگان , خاک گور خویش رفتند
وطن ! ای پاکتر از هر چه پاک است
دلی دارم که از عشق تو چاک است
کویر و کوه و دریای تو زیباست
بهشت ارزوها در همین جاست
شکوهی در کویرت می زند موج
که دل را می برد از خاک تا اوج
تب و تاب کویرت دیده ا م من
به پشت بام , شب خوابیده ام من
چه معجز می کند این طاق وارون ؟
که شب , پایین تر آید سقف گردون
فلک را می شود در دسترس دید
ستاره می توان از آسمان چید
وطن تا هست , پروایی ز غم نیست
به شادی چون توانی زیست , غم چیست ؟
ز بس هر گوشه اش دل می رباید
مسافر را زصد دل , بیش باید !
به زیبایی , سرآمد در جهان است
که نیمی از جهان در اصفهان است
طبیعت , چون هنرمندان پر کار
هزاران نقش خوش کرده پدیدار
به هرسویی که می خواهی , بزن پر
که رنگین است ازین سر , تا به آن سر
دلم خالی مبادا از خیالش
"خداوندا نگه دار از زوالش !"
هفتمین جلسه ما در سه شنبه 26 اردیبهشت برگزار شد . پس از آنکه من قرائت حافظ را به پایان رساندم , دوستان به شعرخوانی آغاز کردند .
1- آقای افضلی , غزل :
با نگاه تو , غرق گل شود , باغ کهکشان از جوانه ام
خنده ای بزن , تا که بگذرد , از ستاره بانگ ترانه ام
2- آقای جلالی که از شاهرود آمده بودند , غزلی به یاد دکتر خانلری , با ردیف "عقاب "
3- آقای خیبری , غزل :
چیزی که به دست آید آسان آسان برود ز دست انسان
4- آقای لاهوتی , غزل :
سوی من خرامان شد , خنده روی و خوش آیین
کرده از گل سوری , زلف پرشکن آذین
5- آقای ناصری , غزلی از مرحوم کمالپور , خطاب به شادروان قدسی
6- خانم موسوی زاده لطف کرده و غزلی به لهجه مشهدی برای من سروده بودند :
زبونت بس که شیرینه مترسم , بییه زنبور رو شعرت بیشینه
مث گل دفترت تر , تازه , مقبول , مخه باغبونه جای گل بچینه
7- آقای ابراهیم , غزلی از مرحوم صاحبکار
8- آقای عرفانیان , غزل :
ساحت خشک زمین جولانگه صیاد بود حاکم سخت سرای خاک ما بیداد بود
9- آقای گرامی , غزل :
حق نان و شراب بر گردن دین صدها جواب بر گردن
10- آقای حسین جبروتی , غزلی خطاب به من که یک سال است دست به عصا راه می روم !
عصای دست اگر گویدت که خسته و پیری
به چشم خصم , ز قد کمان , هنوز چو تیری
کمر شکن کن و دور افکنش که یاوه سروده
عصای بی سرو پایی که گفته خسته و پیری
وبال دست تو گردیده در کمال وقاحت
ز بس فروتن و سراز حیا فکنده به زیری
تو دستگیر بسی دست و پا شکسته چو مایی
نه خسته ای , نه شکسته , عصا به دست چه گیری ؟
میان این همه بی ریشه هیمه ی شده بر باد
گز ستبر سرافراز ریشه دار کویری
گز انگبین رگی و بی نیاز تکیه گه تاک
اگر چه مست خودی , مست ایستاده دلیری
به جنگلی که وحوشش , فحول شعر زمانند
تو نره شرزه ترین شاعر زمانه , تو شیری
به زوزه زار شغالان لنگ مانده خور صید
برای صید غزال غزل , هژبر هژیری
درین شبان سیاه ستاره خوار سحر دور
به توست چشم امید همه , که ماه منیری
پدربزرگ غزل ! بی تو طفل شعر یتیم است
خدا کند که بمانی ! خدا کند که نمیری !
11- آقای عبداللهیان , برگزیده ای از مثنوی آقای علیرضا شجاع پور در مورد فردوسی
12- آقای نجف زاده , غزل :
گیلاس سرخی بر سر انگشت تو دیدم صد پشته بوسه همدم مشت تو دیدم
13- آقای کلاهی اهری قصیده واری برای من سروده بودند که به وسیله آقای موسوی قرائت شد :
بود شمس و قمر , آیینه دار روی زیبایت
فلک چرخد بدان پهنا , مگر پیدا کند جایت
14- آقای محمدی , غزل :
عاشق شده ام ای دل , سودای دگر دارم
سودای گذشتن از صد خوف و خطر دارم
15- آقای باقرزاده , قطعه ای قدیمی از خودشان , با این سرآغاز :
نظرم نیست به جام دگران سرخوشم , سرخوش پیمانه خویش
16- من مثنویی پرطول و تفصیل برای وطن ساخته بودم , که بیش از 23 بیت آنرا نخواندم . آغاز و انجامش :
بشویم با گلاب اول دهن را , که آرم بر زبان , نام وطن را
دلم خالی مبادا از خیالش , " خداوندا نگه دار از زوالش "
17- در پایان جلسه , آقای جمالی برای دوستان تار نواختند و خواندند .
23/2/91
ششمین جلسه سه شنبه از دوره ادبی ما در سال جاری , عصر نوزدهم اردیبهشت برگزار شد . در ابتدا از دوستان خواستم , نسخه شعری را که می خوانند , هفته بعد به من بدهند . پس از قرائت حافظ , عزیزان به ترتیب زیر , سروده های خود را عرضه کردند :
1- آقای آرمین , شعری درباره معلم :
من کیستم , معلم دلتنگ خسته ای با کوله بار درد , به پشت شکسته ای
و غزلی :
رفتی تو ز پیش نظر ای لطف الهی من ماندم و بی تابی و بی پشت و پناهی
2- آقای افضلی , شعری در مورد مجموعه اخیر من :
چه گویم قهرمان , بس قهرمانی به شعر خویش , پیش از همگنانی
3- آقای عبداللهیان : برگزیده ای از نامه رستم فرخ زاد به برادرش , از شاهنامه
4- آقای ناصری , شعری درباره آموزگار :
چو مستیم و شیدای آموزگار زلال است صهبای آموزگار
5- خانم زهرا ازغدی , فرزند شادروان یوسف ازغدی که بهترین سراینده شعر به لهجه مشهدی بود ( و من منتخب کوچکی از اشعارش ترتیب داده و به چاپ رسانده ام ) غزلی را که برای برادر خود سروده بود , خواند :
گره ز بال غزل باز می شود امشب خیال نو پر پرواز می شود امشب
و غزلی دیگر :
فردا برای سبزشدن دیر است امروز فصل رویش تقدیر است
در میانه کار , به پیشنهاد آقای نجف زاده شعرخوانی تعطیل شد تا مجموعه جدید من رونمایی شود ! در این مراسم دوستانه و گرم , آقای زمانی دوتار و پسر خانم تتاردار دف نواختند . سپس کار شعر را دنبال گرفتیم .
6- خانم نسرین خواجه , چون سه شنبه بعدی در سفر خواهد بود , نسخه ای از چهار شعر کوتاه خود را که خوانده بود , به من سپرد . شما هم بخوانید :
بهترین بوسه
بوسه ای بود
که در کنار پانزده سالگی ام
جا ماند !
______
به اندازه یک سلام
برایم حوصله بیاور
تا بتوانم
نیامدنت را
بی تاب باشم !
_________
قصه ای برایم بگو
امشب به اندازه
همه تنهایی هایت
دلتنگم !
---------
می شنوی ؟
رود زمزمه می کند
وقتی جای قدمهایت
گل عشق جوانه می زند !
7- دوشیزه غزاله قلوانی , غزلی از مرحومه نجمه زارع
8- خانم سمرجلالی : قطعه ای از امید به نام مهتابی که بر گورستان می تابید
9- خانم تاردار : قطعه ای ادبی و بسیار زیبا
10- آقای نجف زاده , غزل :
مشت من وا می شود , مست از دهانم ریخته آسمان , ابلیس را در استکانم ریخته
و غزلی دیگر :
تو از وحشی ترین هایی , از آنهایی که می مانی
یکی زانها که می رقصد درون شعله پنهانی
11- آقای سالک , بیتی چند از میانه یک مثنوی قدیم خود :
آی پاییز نگاهان ! دل سردی دارید دردتان چیست ؟ نگفتید چه دردی دارید
12- من غزلی را که از آقای نجف زاده استقبال برده بودم , خواندم . گنجاندن مصرعی یا نامی از ایشان در غزل ممکن نشده بود .
13- در پایان , آقای کهبازی با سه تار , شور و حال دیگری به جلسه ما دادند .
به بالین سر نهم گر شب , ز پیچ و تاب می ترسم
به خود می خواندم بستر , ولی از خواب می ترسم
چو رودی خرد در راهم , بیا ای بخت و یاری کن
به دریا رهنمایم شو , که از مرداب می ترسم
ستاره می زند چشمک به من , گویا نمی داند
چنان سرخورده ام کز بوسه مهتاب می ترسم
شود غمهای مرده , در دل من زنده از باده
دهم از تشنگی جان , وز شراب ناب می ترسم
ندارد فرق , یک گز آب و صد گز , چون گذشت از سر
ز یک گز آب هم مانند صد گز آب می ترسم
به گرد خویش , نومیدانه و سرگشته می گردم
چو آن زورق که افتاده ست در گرداب , می ترسم
مگر دل را به دلداری سپارم تا نگه دارد
که از گم کردن این گوهر نایاب می ترسم
ز بس ترسیده در دیوانگی , از سنگ , چشم من
به سوی من اگر گل هم شود پرتاب , می ترسم
چه دلها بود در لرزش ز من ! اما ز بخت بد
شدم تاری که از جنبیدن مضراب می ترسم
17/2/91