افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

گفتی که می آیی .... ( نهمین جلسه سه شنبه شب )


نهمین جلسه سه شنبه شب ما در نهم خرداد برگزار شد . من طبق معمول ده غزل از حافظ قرائت کردم , ولی چهارتا باقی ماند که به اصطلاح " کرا " نمی کرد به بعد بماند . پس آنها را هم خواندم و کار دیوان خواجه به پایان رسید . از هفته دیگر قصد دارم به " صیادان معنی " بپردازم که گردآورده خودم است از اشعار برگزیده سبک هندی . برای کسانی که به این طرز شعر علاقمند هستند , مطالعه اش مفید است . کتاب سالها نایاب بود . اخیرا امیرکبیر بدون مشورت با من تجدید چاپش کرده است . در نتیجه  ,  تعدادی غلط دارد . اگر کسی کتاب را داشته است یا تهیه خواهد کرد , به من خبر بدهد تا صوابنامه اش را برای او ای میل کنم .

باری نوبت به شعرخوانی دوستان رسید .
1- آقای افضلی , شعری خطاب به نوه خود :
گوید نوه ام , مانی , کو موی شبق پوشت ؟     برف است که می بارد بر صبح بناگوشت
2- آقای خیبری , غزل :
پرکرده ام جای ترا با دلبری نو    ریزم شراب عشق را در ساغری نو
3- آقای آرمین , غزل :
مرا کشت بیداد بی همزبانی    غم بی کسی , محنت ناتوانی
4- آقای ناصری , شعری در مورد روز پدر
5- خانم زهرا ازغدی , غزل :
شبی زلال تر از موج آب خواهم شد    برای جام نگاهت شراب خواهم شد
6- خانم کاظمی , چند شعر از سیدعلی صالحی
7- دوشیزه غزاله قلوانی , دو رباعی از شاعری جوان به نام میلاد عرفان پور
8- خانم سمرجلالی , شعری از پدر خود :
گر در بن آن چاهی و گر برسر آن بام      افسوس کبوتر که امان نیست ازین دام
9- آقای لاهوتی , غزل :
ما باز نشسته ایم امروز    در خانه نشسته ایم امروز
و غزلی دیگر :
تا می روی ز پیشم , ای یار جانی من    شادی نهان کند روی , از زندگانی من
10 - خانم تتاردار , قطعه ای ادبی
11- خانم موسوی زاده , چند شعر برای کودکان
12- آقای باقرزاده , شعری خطاب به اقای دکتر اسلامی ندوشن

13- من به جبران بی شعری در جلسه پیش , دو غزل رو کردم! یکی از آنها را می نویسم :


جانم به لب آمد , از درد تنهایی
گفتی که می آیم , اما نمی آیی !
پنداشتی تنها سر می توانم کرد
تنها خدا دارد عادت به تنهایی
خردم اگر بینی , مفکن مرا از چشم
با چشمه باید ساخت , وقتی که دریایی
من چون شب تاریک , نومید از نورم
تو روشن از امید , چون صبح فردایی
از رشک می خواهم کز جان بپوشم چشم
افتد چو بر رویت , چشم تماشایی
گه چون کف دستی , در آشنایی صاف
نشناسمت گاهی , گویی معمایی
چون گم شوی از من , می یابمت در خود
پنهان تر از پنهان , پیدای پیدایی
باور نمی کردم , چون من ترشرویی
افتد پسند تو , ای اصل زیبایی
91/3/4
پی نوشت :



پدرجان , روزتان مبارک . همیشه شاد باشید و تندرست .

هشتمین جلسه سه شنبه شب


هشتمین جلسه دوره ای سه شنبه ما , در دوم خرداد برگزار شد و پس از قرائت حافظ , به شعرخوانی پرداختیم :

1- آقای باقرزاده , قطعه ای قدیمی از خود
2- آقای افضلی , غزلی با یاد کودکی :
ای کودکی کجایی , ای روزگار پاکی            ای مهر بی خیالی , در اوج تابناکی
3- آقای عرفانیان , چارپاره ای در مورد فردوسی , با این آغاز :
ای ابر شاعر سخن پرداز       اهل اندیشه را تویی رهبر
4- آقای لاهوتی , غزل :
شاد آمدی باز , در خانه من           شد نور باران , کاشانه من
5- خانم ازغدی , غزل :
این قلب زخم خورده ندارد هراس عشق         افتاده است ریشه دل , زیر داس عشق
6- خانم سمرجلالی , غزلی از سعید شاد :
شبی عدالت خود را به او نشان دادند     تمام قسمت او را به دیگران دادند
7- خانم نسرین خواجه , چند دلنوشته , و این هم نمونه ای از آنها :
صدایم بزن
تا در همسایگی خدا
آشیانه کنم ....
****
بادبادکها آماده پروازند
برای همسفر شدن
دستهایت را به هم برسان
تا آسمان هفتم , راهی نیست !
****
پای دیوار
آن طرف باغ
گنجشکی به اندازه قلبم
لانه دارد
دستهایت به وسعت آسمان است
پرواز را هدایت کن
تا بالهایش پرپر نشده اند !
8- خانم ریگی نژاد , غزل :
می خواهم از نگاه غزل خیزت , عکسی در این اطاق بیاویزم
سرشار شعر می شوم آنگاهی , کز چشمهای ناب تو لبریزم
و غزلی دیگر :
رد پایی به صحرا می گذاری          مرا با خویش تنها می گذاری
9- خانم تتاردار , چند نوشته کوتاه
10 - خانم موسوی زاده که از تهران رسیده بودند , شعر تازه ای به همراه نداشتند و همان شعر مشهدی خطاب به مرا خواندند .
11- آقای خیبری , غزل :
آن سان که گفت شاید , یعنی که نه , نباید      کردم یقین که فردا , در وعده گه نیاید
12- آقای گرامی , غزلی قدیمی :
هم یار یار ماست , هم امسال سال ماست    چشمی بیار و معجزه کن , عشق مال ماست
13- آقای ناصری , غزل :
به بستان وطن همچون صنوبر ریشه در خاکم    به حکم سرفرازی , سرو سبز سر برافلاکم
14 - آقای نجف زاده , شعری را که آقای دکتر شفیعی کدکنی برای من سروده بودند , از مجموعه روی جاده ابریشم شعر , و سپس غزلی از خود :
خدا را نیمه شبها می خرم از ترس فردایم        و او را روز دیگر می فروشم بهر دنیایم
15- آقای ابراهیمی , غزلی از شادروان صاحبکار
16- من شعر تازه ای نداشتم و غزلی مربوط به چند ماه پیش را خواندم :
گاه پرسم ز خود چرا با عشق , طی نشد دوره جوانی من ؟
از چه این سیل در سر پیری , زیر و رو کرد زندگانی من ؟
که آنرا زیر عنوان " گل شاداب بوستانی من  " در سایه سار زندگی دیده اید .

برای وطنم



بشویم با گلاب اول دهن را 

که آرم بر زبان نام وطن را

به دل عشق وطن از حد برون است

روان در جوی رگهایم چو خون است

وطن را از دل و جان دوست دارم

شوم گر دور از او , جان می سپارم

وطن مجموعه ای از خاطرات است

وطن سرچشمه آب حیات است

وطن ! ای مادر غمخواره من

تویی هم گور و هم گهواره من

مرا پروردی و دادی پر و بال

زمن آگاه بودی در همه حال

زتو هر گوشه دارم یادبودی

ترا هر لحظه باد از من درودی !

الا ای گرم , چون آغوش مادر!

به ما از مادر ما مهربان تر

حسابم چون شود با زندگی پاک

به تو آرم پناه ای مادر خاک

چو باید جای گیرم در دل گور

به رویم واکنی آغوش از دور

عزیزانی که در خاک تو خفتند

به مژگان , خاک گور خویش رفتند

وطن ! ای پاکتر از هر چه پاک است

دلی دارم که از عشق تو چاک است

کویر و کوه و دریای تو زیباست

بهشت ارزوها در همین جاست

شکوهی در کویرت می زند موج

که دل را می برد از خاک تا اوج

تب و تاب کویرت دیده ا م من

به پشت بام , شب خوابیده ام من

چه معجز می کند این طاق وارون ؟

که شب , پایین تر آید سقف گردون

فلک را می شود در دسترس دید

ستاره می توان از آسمان چید

وطن تا هست , پروایی ز غم نیست

به شادی چون توانی زیست , غم چیست ؟

ز بس هر گوشه اش دل می رباید

مسافر را زصد دل , بیش باید !

به زیبایی , سرآمد در جهان است

که نیمی از جهان در اصفهان است

طبیعت , چون هنرمندان پر کار

هزاران نقش خوش کرده پدیدار

به هرسویی که می خواهی , بزن پر

که رنگین است ازین سر , تا به آن سر

دلم خالی مبادا از خیالش

"خداوندا نگه دار از زوالش !"

هفتمین سه شنبه شب


هفتمین جلسه ما در سه شنبه 26 اردیبهشت برگزار شد . پس از آنکه من قرائت حافظ را به پایان رساندم , دوستان به شعرخوانی آغاز کردند .

1-      آقای افضلی , غزل :

با نگاه تو , غرق گل شود , باغ کهکشان از جوانه ام

خنده ای بزن , تا که بگذرد , از ستاره بانگ ترانه ام

2-      آقای جلالی که از شاهرود آمده بودند , غزلی به یاد دکتر خانلری , با ردیف "عقاب "

3-       آقای خیبری , غزل :

چیزی که به دست آید آسان             آسان برود ز دست انسان

4-      آقای لاهوتی , غزل :

سوی من خرامان شد , خنده روی و خوش آیین

کرده از گل سوری , زلف پرشکن آذین

5-      آقای ناصری , غزلی از مرحوم کمالپور , خطاب به شادروان قدسی

6-       خانم موسوی زاده لطف کرده و غزلی به لهجه مشهدی برای من سروده بودند :

زبونت بس که شیرینه مترسم , بییه زنبور رو شعرت بیشینه

مث گل دفترت تر , تازه , مقبول , مخه باغبونه جای گل بچینه

7-      آقای ابراهیم , غزلی از مرحوم صاحبکار

8-      آقای عرفانیان , غزل :

ساحت خشک زمین جولانگه صیاد بود          حاکم سخت سرای خاک ما بیداد بود

9-      آقای گرامی , غزل :

حق نان و شراب بر گردن        دین صدها جواب بر گردن

10-  آقای حسین جبروتی , غزلی خطاب به من که یک سال است دست به عصا راه می روم !

عصای دست اگر گویدت که خسته و پیری

به چشم خصم , ز قد کمان  , هنوز چو تیری

کمر شکن کن و دور افکنش که یاوه سروده

عصای بی سرو پایی که گفته خسته و پیری

وبال دست تو گردیده در کمال وقاحت

ز بس فروتن و سراز حیا فکنده به زیری

تو دستگیر بسی دست و پا شکسته چو مایی

نه خسته ای , نه شکسته , عصا به دست چه گیری ؟

میان این همه بی ریشه هیمه ی شده بر باد

گز ستبر سرافراز ریشه دار کویری

گز انگبین رگی و بی نیاز تکیه گه تاک

اگر چه مست خودی , مست ایستاده دلیری

به جنگلی که وحوشش , فحول شعر زمانند

تو نره شرزه ترین شاعر زمانه , تو شیری

به زوزه زار شغالان لنگ مانده خور صید

برای صید غزال غزل , هژبر هژیری

درین شبان سیاه ستاره خوار سحر دور

به توست چشم امید همه , که ماه منیری

پدربزرگ غزل ! بی تو طفل شعر یتیم است

خدا کند که بمانی ! خدا کند که نمیری !

11-  آقای عبداللهیان , برگزیده ای از مثنوی آقای علیرضا شجاع پور در مورد فردوسی

12-  آقای نجف زاده , غزل :

گیلاس سرخی بر سر انگشت تو دیدم   صد پشته بوسه همدم مشت تو دیدم

13-   آقای کلاهی اهری قصیده واری برای من سروده بودند که به وسیله آقای موسوی قرائت شد :

بود شمس و قمر , آیینه دار روی زیبایت

فلک چرخد بدان پهنا , مگر پیدا کند جایت

 

14-  آقای محمدی , غزل :

عاشق شده ام ای دل , سودای دگر دارم

سودای گذشتن از صد خوف و خطر دارم

15-  آقای باقرزاده , قطعه ای قدیمی از خودشان , با این سرآغاز :

نظرم نیست به جام دگران               سرخوشم , سرخوش پیمانه خویش

16-  من مثنویی پرطول و تفصیل برای وطن ساخته بودم , که بیش از 23 بیت آنرا نخواندم . آغاز و انجامش :

بشویم با گلاب اول دهن را , که آرم بر زبان , نام وطن را

دلم خالی مبادا از خیالش , " خداوندا نگه دار از زوالش "

17-  در پایان جلسه , آقای جمالی برای دوستان تار نواختند و خواندند .

بوسه مهتاب


23/2/91

ششمین جلسه سه شنبه از دوره ادبی ما در سال جاری , عصر نوزدهم اردیبهشت برگزار شد . در ابتدا از دوستان خواستم , نسخه شعری را که می خوانند , هفته بعد به من بدهند . پس از قرائت حافظ , عزیزان به ترتیب زیر , سروده های خود را عرضه کردند :

1-      آقای آرمین , شعری درباره معلم :

من کیستم , معلم دلتنگ خسته ای             با کوله بار درد , به پشت شکسته ای

و غزلی :

رفتی تو ز پیش نظر ای لطف الهی               من ماندم و بی تابی و بی پشت و پناهی

2-      آقای افضلی , شعری در مورد مجموعه اخیر من :

چه گویم قهرمان , بس قهرمانی                      به شعر خویش , پیش از همگنانی

3-      آقای عبداللهیان : برگزیده ای از نامه رستم فرخ زاد به برادرش , از شاهنامه

4-       آقای ناصری , شعری درباره آموزگار :

چو مستیم و شیدای آموزگار            زلال است صهبای آموزگار

5-      خانم زهرا ازغدی , فرزند شادروان یوسف ازغدی که بهترین سراینده شعر به لهجه مشهدی بود ( و من منتخب کوچکی از اشعارش ترتیب داده و به چاپ رسانده ام ) غزلی را که برای برادر خود سروده بود , خواند :

گره ز بال غزل باز می شود امشب       خیال نو پر پرواز می شود امشب

و غزلی دیگر :

فردا برای سبزشدن دیر است           امروز فصل رویش تقدیر است

در میانه کار , به پیشنهاد آقای نجف زاده شعرخوانی تعطیل شد تا مجموعه جدید من رونمایی شود ! در این مراسم دوستانه و گرم , آقای زمانی دوتار و پسر خانم تتاردار دف نواختند . سپس کار شعر را دنبال گرفتیم .

6-      خانم نسرین خواجه , چون سه شنبه بعدی در سفر خواهد بود , نسخه ای از چهار شعر کوتاه خود را که خوانده بود , به من سپرد . شما هم بخوانید :

بهترین بوسه 

بوسه ای بود

که در کنار پانزده سالگی ام

جا ماند !

______

به اندازه یک سلام

برایم حوصله بیاور

تا بتوانم

نیامدنت را

بی تاب باشم !

_________

قصه ای برایم بگو

امشب به اندازه

همه تنهایی هایت

دلتنگم !

---------

می شنوی ؟

رود زمزمه می کند

وقتی جای قدمهایت

گل عشق جوانه می زند !

7-      دوشیزه غزاله قلوانی , غزلی از مرحومه نجمه زارع

8-      خانم سمرجلالی : قطعه ای از امید به نام مهتابی که بر گورستان می تابید

9-      خانم تاردار : قطعه ای ادبی و بسیار زیبا

10-  آقای نجف زاده , غزل :

مشت من وا می شود , مست از دهانم ریخته      آسمان , ابلیس را در استکانم ریخته

و غزلی دیگر :

تو از وحشی ترین هایی , از آنهایی که می مانی

یکی زانها که می رقصد درون شعله پنهانی

11-  آقای سالک , بیتی چند از میانه یک مثنوی قدیم خود :

آی پاییز نگاهان ! دل سردی دارید        دردتان چیست ؟ نگفتید چه دردی دارید

12-  من غزلی را که از آقای نجف زاده استقبال برده بودم , خواندم . گنجاندن مصرعی یا نامی از ایشان در غزل ممکن نشده بود .

13-  در پایان , آقای کهبازی با سه تار , شور و حال دیگری به جلسه ما دادند .

 

به بالین سر نهم گر شب , ز پیچ و تاب می ترسم

به خود می خواندم بستر , ولی از خواب می ترسم

چو رودی خرد در راهم , بیا ای بخت و یاری کن

به دریا رهنمایم شو , که از مرداب می ترسم

ستاره می زند چشمک به من , گویا نمی داند

چنان سرخورده ام کز بوسه مهتاب می ترسم

شود غمهای مرده , در دل من زنده از باده

دهم از تشنگی جان , وز شراب ناب می ترسم

ندارد فرق , یک گز آب و صد گز , چون گذشت از سر

ز یک گز آب هم مانند صد گز آب می ترسم

به گرد خویش , نومیدانه و سرگشته می گردم

چو آن زورق که افتاده ست در گرداب , می ترسم

مگر دل را به دلداری سپارم تا نگه دارد

که از گم کردن این گوهر نایاب می ترسم

ز بس ترسیده در دیوانگی , از سنگ , چشم من

به سوی من اگر گل هم شود پرتاب , می ترسم

چه دلها بود در لرزش ز من ! اما ز بخت بد

شدم تاری که از جنبیدن مضراب می ترسم

17/2/91