افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

بخت جوان( بیست و چهارمین جلسه سه شنبه شب )

بیست و چهارمین جلسه ادبی ما , پس از یک ماه تعطیل – به سبب مسافرت من – در 18/7/91 تشکیل شد . بعد از صائب خوانی من , دوستان به قرائت شعر پرداختند .

1-      آقای افضلی شعری برای شادروان گلچین معانی :

با من ای گلچین , سخن از رسم گل چیدن بگو    از نشاط و شور دل , هنگام بوئیدن بگو

2-      آقای ناصری , شعری برای دوست درگذشته مان , صدیق :

دریغا که صدیق شیرین سخن     ز مردان صاحبدل انجمن ...

3-      خانم نسرین خواجه , چند دلنوشته , ازجمله :

ماه من !

می خواهم بالا بیایم

باید ستاره بختم را

در دستهای تو بکارم !

***

سالهاست

با کلاه های رنگارنگ

سرم را بند کرده ام

تا دیگر

نیامدنت را بهانه نگیرد !

4-      خانم خان بیگی , غزلی از غلامرضا طریقی :

با یاد شانه های تو سر آفریده است    ایزد چقدر شانه به سر آفریده است !

5-      خانم سمرجلالی , غزلی از خانم بهبهانی :

گر پنجره ای از پی دیدار گشودم    افسوس که بر سینه دیوار گشودم

6-      آقای سالک , تکه ای از یک مثنوی :

آی پاییز نگاهان ! دل سردی دارید     دردتان چیست , نگفتید چه دردی دارید

7-      آقای سنجری , یک رباعی و یک شعر سپید .

8-      و من , غزل زیر را تقدیم کردم :

 

تا چرخ پیر , بخت جوانم نمی دهد

دلدار , روی باز , نشانم نمی دهد

چون ماهی ام که می کشد از دوستی مرا

از دست , سر به آب روانم نمی دهد

گفتم که پیش دوست ببندم ز شکوه لب

دیدم که سیل اشک , امانم نمی دهد

دارم امید آنکه به درد دلم رسد

یاری که گوش هم به فغانم نمی دهد

شرمی که بسته است دهانم , چو بشکند

جز نام آن پری , به زبانم نمی دهد

سنگین دلی که چشم و دل او شده ست سیر

یک بوسه هم به قیمت جانم نمی دهد !

مانند سرو , در بر من یک قبا بس است

باجی بهار من به خزانم نمی دهد

ای خواجه ! گرد دوست , چو پرگار گشته ام

" دوران چو نقطه ره به میانم نمی دهد "

12/5/91

نظرات 6 + ارسال نظر
حجت پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:29 ب.ظ http://hojatwebs.blogsky.com

سلام دوست عزیز
وب جالبی دارید
خوشحال میشم به وب منم سر بزنی <3
راستی اگه دوست داشتی با هم تبادل لینک هم داشته باشیم

خاله خانباجی یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ب.ظ

گفتم که پیش دوست ببندم ز شکوه لب

دیدم که سیل اشک , امانم نمی دهد


سلام بر نازنین استاد و مهربان برادرم
هی نیت میکنم بیام مشهد باز یه برنامه ای پیش میاد که نمیشه. کم سعادتی منه

محمد قهرمان سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ب.ظ

سلام خواهرعزیزم ، خاله خانباجی! امیدوارم خوب و خوش باشید. همه دعامی کنیم که حضرت شمارابطلبند. نیشابورهم
منتظراست!

طهورا سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:18 ب.ظ

گفتم که پیش دوست ببندم ز شکوه لب

دیدم که سیل اشک , امانم نمی دهد

سلام برادر مهربانم
ببخشید که دیر رسیدم پای غزل زیبایتان .در سفر به جنوب در یادم بودید ...دعا گوی شما خواهرتان طهورا.

رضا افضلی چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:26 ق.ظ http://rezaafzali.blogfa.com

گلچین

به استاد زنده یاد: احمد گلچین معانی



با من ای گلچین! سخن از رسمِ گل چیدن بگو
از نشاط و شورِدل، هنگامِ بوییدن بگو

در میانِ دستة پروانه های رنگ رنگ
از گُل و پروانه و برشاخه رقصیدن بگو

ای گذشته عمرِ تو در گردشِ «پیمانه» ها
از شب و در گوشة «میخانه» خوابیدن بگو

خوشه های تاک هایت روشنی بخشد به شب
از خُمِ خورشیدی و در شب درخشیدن بگو

هرکتابت صد سبدگل می بَرَد درخانه ها
از شبِ میرابی و در باغ چرخیدن بگو

ای که با یک «کاروان» شاعر، شدی تا قلبِ «هند»
از شکوه و شادیِ خلوت نَوَردیدن بگو

ای که داری معدنِ مضمونِ بکرِ «مشترک»
از وجوهِ اشتراکِ شعر و رنجیدن بگو

ای که رفتی با عصا و هفت کفشِ آهنین
از بیابانِ «وقوع» و خامه ساییدن بگو

ای که هستی کاشفِ تصویر های شاعران
با منِ عاشق ز لَذّت های کاویدن بگو

ای تراشیده نگین سبز و سرخ و صورتی
اندکی از شیوة معنا تراشیدن بگو

چون که در «فرهنگِ» تو تصویر های «صائب» است
از عُروج آه و از یک غنچه خندیدن بگو

زایش معنی است، کار شاعرانِ طُرفه کار
از عذاب و لَذّتِ مردانه زاییدن بگو.

رضا افضلی 3/9/۷۵

محمد قهرمان چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:11 ق.ظ

ممنونم خواهرگرامی ، طهورا! سفرخوش بگذرد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد