بیست و چهارمین جلسه ادبی ما , پس از یک ماه تعطیل – به سبب مسافرت من – در 18/7/91 تشکیل شد . بعد از صائب خوانی من , دوستان به قرائت شعر پرداختند .
1- آقای افضلی شعری برای شادروان گلچین معانی :
با من ای گلچین , سخن از رسم گل چیدن بگو از نشاط و شور دل , هنگام بوئیدن بگو
2- آقای ناصری , شعری برای دوست درگذشته مان , صدیق :
دریغا که صدیق شیرین سخن ز مردان صاحبدل انجمن ...
3- خانم نسرین خواجه , چند دلنوشته , ازجمله :
ماه من !
می خواهم بالا بیایم
باید ستاره بختم را
در دستهای تو بکارم !
***
سالهاست
با کلاه های رنگارنگ
سرم را بند کرده ام
تا دیگر
نیامدنت را بهانه نگیرد !
4- خانم خان بیگی , غزلی از غلامرضا طریقی :
با یاد شانه های تو سر آفریده است ایزد چقدر شانه به سر آفریده است !
5- خانم سمرجلالی , غزلی از خانم بهبهانی :
گر پنجره ای از پی دیدار گشودم افسوس که بر سینه دیوار گشودم
6- آقای سالک , تکه ای از یک مثنوی :
آی پاییز نگاهان ! دل سردی دارید دردتان چیست , نگفتید چه دردی دارید
7- آقای سنجری , یک رباعی و یک شعر سپید .
8- و من , غزل زیر را تقدیم کردم :
تا چرخ پیر , بخت جوانم نمی دهد
دلدار , روی باز , نشانم نمی دهد
چون ماهی ام که می کشد از دوستی مرا
از دست , سر به آب روانم نمی دهد
گفتم که پیش دوست ببندم ز شکوه لب
دیدم که سیل اشک , امانم نمی دهد
دارم امید آنکه به درد دلم رسد
یاری که گوش هم به فغانم نمی دهد
شرمی که بسته است دهانم , چو بشکند
جز نام آن پری , به زبانم نمی دهد
سنگین دلی که چشم و دل او شده ست سیر
یک بوسه هم به قیمت جانم نمی دهد !
مانند سرو , در بر من یک قبا بس است
باجی بهار من به خزانم نمی دهد
ای خواجه ! گرد دوست , چو پرگار گشته ام
" دوران چو نقطه ره به میانم نمی دهد "
12/5/91
سلام دوست عزیز
وب جالبی دارید
خوشحال میشم به وب منم سر بزنی <3
راستی اگه دوست داشتی با هم تبادل لینک هم داشته باشیم
گفتم که پیش دوست ببندم ز شکوه لب


دیدم که سیل اشک , امانم نمی دهد
سلام بر نازنین استاد و مهربان برادرم
هی نیت میکنم بیام مشهد باز یه برنامه ای پیش میاد که نمیشه. کم سعادتی منه
سلام خواهرعزیزم ، خاله خانباجی! امیدوارم خوب و خوش باشید. همه دعامی کنیم که حضرت شمارابطلبند. نیشابورهم
منتظراست!
گفتم که پیش دوست ببندم ز شکوه لب
دیدم که سیل اشک , امانم نمی دهد
سلام برادر مهربانم
ببخشید که دیر رسیدم پای غزل زیبایتان .در سفر به جنوب در یادم بودید ...دعا گوی شما خواهرتان طهورا.
گلچین
به استاد زنده یاد: احمد گلچین معانی
با من ای گلچین! سخن از رسمِ گل چیدن بگو
از نشاط و شورِدل، هنگامِ بوییدن بگو
در میانِ دستة پروانه های رنگ رنگ
از گُل و پروانه و برشاخه رقصیدن بگو
ای گذشته عمرِ تو در گردشِ «پیمانه» ها
از شب و در گوشة «میخانه» خوابیدن بگو
خوشه های تاک هایت روشنی بخشد به شب
از خُمِ خورشیدی و در شب درخشیدن بگو
هرکتابت صد سبدگل می بَرَد درخانه ها
از شبِ میرابی و در باغ چرخیدن بگو
ای که با یک «کاروان» شاعر، شدی تا قلبِ «هند»
از شکوه و شادیِ خلوت نَوَردیدن بگو
ای که داری معدنِ مضمونِ بکرِ «مشترک»
از وجوهِ اشتراکِ شعر و رنجیدن بگو
ای که رفتی با عصا و هفت کفشِ آهنین
از بیابانِ «وقوع» و خامه ساییدن بگو
ای که هستی کاشفِ تصویر های شاعران
با منِ عاشق ز لَذّت های کاویدن بگو
ای تراشیده نگین سبز و سرخ و صورتی
اندکی از شیوة معنا تراشیدن بگو
چون که در «فرهنگِ» تو تصویر های «صائب» است
از عُروج آه و از یک غنچه خندیدن بگو
زایش معنی است، کار شاعرانِ طُرفه کار
از عذاب و لَذّتِ مردانه زاییدن بگو.
رضا افضلی 3/9/۷۵
ممنونم خواهرگرامی ، طهورا! سفرخوش بگذرد!