روز شنبه 25 شهریور 91 در خانه شعر و ترانه ی صدا و سیما , هفتمین نشست " ترانه سرای ماه " به رونمایی از کتاب جدید استاد محمد قهرمان به نام " روی جاده ابریشم شعر " اختصاص یافت . در ابتدای مراسم محمد علی بهمنی با خواندن یکی از غزلهای خود در مورد استاد قهرمان گفت :
"امروز اتّفاق شگفتی است که استاد در جمع شاگردان خود هستند. من اعتراف میکنم چه در مکتب ایشان باشم، چه نباشم، هر زمان که مجموعه استاد را باز میکنم، همان حس شاگردی را نسبت به ایشان دارم. من هر زمان که استاد را زیارت کردم، همان لحظه یا چند ساعت بعد صاحب یک غزل شدم."
سپس آقای مرتضی کاخی دیگر همشهری خوب استاد و از شاعران توانای کشورمان فرمودند : " استاد قهرمان از ارزشهای روزگار ما هستند. ما همیشه نزد ایشان دست تمنا میبریم و دست پر برمیگردیم. ...استاد قهرمان با اینکه خودشان شعر نو نمیگویند و در زمینه شعر کلاسیک فعالند؛ اما هیچگاه متعصب نبودهاند و همواره افراد با سلایق و سبکهای شعری مختلف توانستهاند نزد استاد شعر بخوانند. "
آقای مصطفی محدثی خراسانی نیز درباره استاد محمد قهرمان گفتند :" تمام جویبارهای شعر از کرامت استاد قهرمان سرچشمه میگیرد. "
سپس یک گروه موسیقی از مرکز موسیقی و سرود به خوانندگی جمال الدین منبری و تار نوازی استاد محمد دلنوازی و تنبک آقای بنی حسینی به اجرای برنامه و خواندن دو غزل از کتاب جدید استاد پرداختند .
پس از آن آقای علی موسوی گرمارودی با اشاره به مراسم بزرگداشت استاد در مهرماه 90 و تارنوازی استاد کیوان ساکت , شعری را در مورد سه تار ایشان بیان نمودند. در ادامه برنامه آقای امیری اسفندقه ( مجری برنامه ) شعری از حامد علیزاده را که برای غزل ( نوه استاد قهرمان ) سروده شده بود قرائت نمودند .
سپس علیرضا بدیع به خواندن یک قصیده و یک غزل پرداخت و پس از آن یکی دیگر از شاگردان ترانه سرای استاد بهمنی شعر خود را قرائت نمود . آقای بیژن ارژن , شاعر خطه کرمانشاه هم چند رباعی را تقدیم جمع نمودند .
آنگاه خانم سعیده موسوی زاده , غزل زیبای خود را در مورد استاد قهرمان که به لهجه مشهدی سروده شده و در آن به کتابهای استاد نیز اشاره شده است با لهجه شیرین خود قرائت نمودند.
و سپس آقای محمدرضا طاهری ( متخلص به حسرت و از یاران دیرین استاد ) قصیده ای را که برای نکوداشت استاد در سال 1384 که در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شده بود را برای جمع خواندند .
در پایان استاد محمد قهرمان دو غزل جدید و یک شعر تربتی خود را با صدای گرمشان برای جمع قرائت نمودند .
جلسه با رونمایی از کتاب استاد قهرمان به پایان رسید و آقای حسین تقی پور , رئیس مرکز موسیقی صدا و سیما , با اهدای یک تار دست ساز استاد بهرامی به استاد قهرمان از ایشان تقدیر و تجلیل به عمل آورد . لازم به ذکر است که استاد نیز این ساز را به مرکز موسیقی اهدا نمودند
و سپس حیاط زیبای خانه شعر و ترانه و حوض آب و میزهای چیده شده چای و نسکافه وشیرینی و نان و پنیر و سبزی و همه خاطرات زیبایی که در ذهن تمامی حاضران در جمع رقم خورد .
پی سهبا نوشت :
شرمنده که دیر رسیدم و به سخنان استاد بهمنی عزیز نرسیدم و نشد که عکسی به یادگار بگیرم از ایشان ! حیف ...
خدی خدای نازک طعبا:
زبونت بس که شیرینه مِتِرسُم، بییِه زِنبوره رو شعرت بیشینه
مث گل دِفترِت تر، تازه، مقبول، مِخِه باغبونه جای گل بیچینه
سر ذوق آمِده بلبل ماخوانه، قِناری کِرده شعرای تور از بر
مث موم عسل ملهم رو زخمه، همو یَگ نِرمه خِندَت دلنیشینه
بیبین ابرایی که پور بود دلاشا، کنار رِفتن، سر راهت نِمُندن
دراَمد از خراسون آفتابت، مِگی که زعفرون پخش زیمینه
مو آفتابگِردونُم دورِت بِگِردُم، بِلاگِردون زِنبورای دورِت
اگِر یَگ ریزه شهده توی شعرُم، بِرِی که نوم تور بردُم شیرینه
به «روی جَادهی ابریشُم شعر» * پوره شاپِّره های رنگِ وارنگ
مِبافه بال توری تار شعرت مِگَن ابریشُم تو بهتِرینه
مو تب کِردُم رطب خوردُم زیاتی، «دم دِربند عشق»*ت هی نشستُم
پیشانیم داغه، رِفتُم رو به قبله، گذیشتُم «حاصل عمرِ»*ر به سینه
خِدِی* او ناخدا پورمُدِّعاها، بُگُم که قهرِمان کارِش درسته
زلاله، صافه ای سرچشمهی شعر، اَدم تو نینیاش خودشِه میبینه
سعیده موسوی زاده
مطلع قصیده آقای طاهری :
کعبه اهل سخن تا که خراسان باشد
دم زدن از سخن نغز نه آسان باشد
همه دانند که یاران خراسانی را
با من دلشده الطاف فراوان باشد
....
سه تار تو سی تار دل را تکان داد
فراسوی این روزهای زبون و کسل را نشان داد
سه تار تو پرواز در خلسه را مشق می کرد
دویدن در آیینه آموخت و ما را ز ما لحظه هایی رها کرد
سه تار ت روشن تر از شعر سعدی سخن گفت
سرانگشت تو راز دل را به من گفت
سرانگشت تو زخمه بر تار دل زد
نه تنها به زخمه و بر دل
که یک گوشه هم بر نهفت همایون آن یار پیمان گسل زد
سه تار تو از اعماق تاریخ واگویه می کرد
سه تار تو انگار به مرگ سیاووشها مویه می کرد
نوای سه تار تو شوری دگر داشت
نوای سه تار تو هر چند در گوش و در گوشه ابریشمین بود
و لیکن چو فریادهایی که برخیزد از پتک آهنگری ,کاوه ای , آهنین بود
هیاهای هورای بیدادهایی که رفته ست
هزاران هزاران هزاران بر این سرزمین بود
ز طاق مدائم چو بگذشت واگویه هایت
من از پی دویدم ز ایوان گذشتم
به سلمان رسیدم
تو ساکت شدی , لیک از آن پیشتر من
ز سر پنجه ی تو به ایمان رسیدم
تو ساکت شدی , من
به کیوان رسیدم
علی موسوی گرمارودی
در کفه ی دو دستم , امشب دو جام بگذار
ای ساقی سبک دست , سنگ تمام بگذار
در سفره ای که آمد با خون دل فراهم
نان حلال داریم , آب حرام بگذار
قرائت شده توسط مجری برنامه , شاعر ؟
اسیر فاصله ام , ای فدای تو جانم !
رهی که چاره ی دوری کند , نمی دانم !
بگو چرا به اجابت نمی رسد یکبار
مگر تو را چو دعا زیر لب نمی خوانم ؟
علاج خویشتن از این و آن نمی طلبم
که دردم از تو و در دست توست درمانم
برآن سری که بگردانی ام ز دین , ای بت
بده نشانی دین , تا که خود بگردانم !
دم تو گرم ! که چون پانهی به کلبه من
شود چو روز بهاری , شب زمستانم
چو گفتمت ز شکر تلخ تر ! برآشفتی
ز راست گفتن بیجای خود , پشیمانم !
ز هر طرف که بگردی , مقابلم با تو
که آفتابی و من آفتابگردانم
حصار تنگی از آن بازوان مهیا کن!
به جرم عشق اگر مستحق زندانم
نه دین به جانب خود می کشد , نه کفر مرا
چو استخاره که آید میانه , حیرانم !
بگرد تا که بگردیم , ای غم هجران !
که دل قوی به امید است و مرد میدانم .
استاد محمد قهرمان
90/8/21
مطلع غزل دیگر استاد :
عشقت به رگ و ریشه دویده است عزیزم
چون ریشه که در خاک دویده است عزیزم
و مطلع غزل تربتی ایشان :
هیچ شو یادت نکردم که اشک سر نکرد
چکله چکله بر نخست و پیرهن مو ر تر نکرد
غزل علیرضا بدیع :
دو چشم این یکی آشوب وآن یکی تیزی
که سبزوار و نشابور را برانگیزی
خوشا سیاست ابروی تو که از چپ و راست
گرفته نصف جهان را بدون خونریزی
به حکم موی تو از خیل سربدارانم
خودت مگر که به خونخواهیم به پا خیزی
خوشا به من که مرا با هزار سوداییم
هزار مرتبه از موی خوی بیاویزی
زمان رد شدن از قتلگاه دقت کن
صواب نیست که از زندگان بپرهیزی
چقدر در دل این شعر خون به راه افتاد
چقدر آب در این آسیاب می ریزی
قرار نیست پس از قتلهای پی در پی
به رازدارترین آسیاب بگریزی
که آبها کمی از آسیاب افتد و بعد
برای فتح جهانهای تازه برخیزی
مگر بخندی و اخمت رقیق تر بشود
مگر شرنگ و شرر را به هم بیامیزی
سلام برادر مهربانم
شنیدن شعر از زبان خود شاعر بسیار دلنشین است .
خیلی خوشحالم که حضور داشتم و از این لحظات ناب بی بهره نبودم .
برادر گرامی وقتی شروع به خواندن غزل هایتان نمودید برای من مثل نگاه کردن به آب روان رودی پر آب بود ...بسیار روان و زیبا ...درد را از قلب آدم می زدود...
از سهبای مهربان نیز متشکرم.
تجربه ی شیرینی بود.
از مجری توانای برنامه هم ممنون .عالی بود
خوش به حال همه عزیزانی که هر سه شنبه شب گوش جان به غزل های نابتان می دهند.
در خاطراتم این لحظات ماندگار شد.ممنون
خوش به حال غزل که نوه ی شماست
و سهبای شهلا که دخترتون...
خوش به حالتون ...حضوردراین جمع خیلی خاطره انگیزه
کعبه اهل سخن تا که خراسان باشد
دم زدن از سخن نغز نه آسان باشد
همه دانند که یاران خراسانی را
با من دلشده الطاف فراوان باشد
الهی استاد همیشه سلامت وپایدار باشن
سلام
کاش من هم آنجا بودم
خوش به حال شما و همهی حضار دیگر
پایند باد استاد قهرمان
یاحق
ما هم که دلمان را همراه سهبای عزیز روانه آن محفل انس کرده بودیم از دیدن این عکسها بغض کردیم ...استاد قهرمان عزیز مبارک باشد این اتفاق فرخنده برشما شاه ماهی غزل خراسان...به امید کتابهای بعدی...
دخترم ، دو دستمسهبای عزیز! آن غزل درکفه ی دو دستم
... ازخود من است و درحاصل عمرهم آمده
دخترم سهبای عزیز
جملات به هم ریخته شد. از نو مینویسم:
غزل در کفه ی دو دستم... از خود من است و در حاصل عمر هم آمده.
خواهرم طهورای گرامی
خوشحالم که در آن جلسه حضور داشتی. امیدوارم باز هم توفیق دیدار شما دست دهد.
ممنونم فریناز گرامی
سپیده گرامی
از محبت شما سپاسگزارم
همشهری گرامی، اسکندری
لطف داری!
سهبای عزیز
صورت صحیح چند بیتی از من که نوشته ای چنین است:
عشقت به رگ و ریشه خزیده است عزیزم...
هیج شو یادت نکردم مو که اشگم سر نکرد
چیکله چیکله ته نخست و پرهن مور تر نکرد
سلام بر استاد عزیز محمد قهرمان
وصف حالم وصف ناپذیره !... اینقدر شاد و در عین حال مشتاق بودم که حرف زدن برام دشوار شده بود
فقط می تونم بگم ازین دیدار و این حضور بسیار شادمانم
همواره سالم باشید و سلامت دستتان را می بوسم ...
با سلاو و درود فراوان
http://roshanandishanediyar.blogfa.com/
ممنون میشم اگه وبلاگ مارو هم لینک کنید ....
با تشکر
اون روز با سهبا تماس تلفنی داشتم یادم نیست چه زمانی بود فقط گفت عجله دارم باید برم تهران مراسم رو نمایی کتاب استاد خیلی به سهبا حسودیم شد
امیدوارم دوستانتون تونسته باشن پله ای از جایگاه رفیع شما رو نشون بدن
خوشحالم و دوستتون دارم
ممنونم آقابزرگ عزیز! زنده باشی!
با سلام خدمت استاد قهرمان
و یاران ایشان
به عنوان یکی از پایتخت نشین دانش آموزان کوچک شعر، و یکی از دوستان و دوست داران غزل شما، خدا را شکر می کنم به تهران آمدید. و خدا را شکر می کنم دراین میهمانی حضور داشتم. چه اینکه برای من و مانند که من که از شما دوریم (هرچند چون دعای خیر همراهتانیم) این دیدار بهترین فرصت و غنیمت بود. و «خوش آن زمان که دست دهد باز فرصتی».
من هم از دریچه ی دوربین و نگاه خود گزارشی از رونمایی را اینجا نوشته ام:
http://senobari.blogfa.com/post/289
ممنونم صنوبری گرامی! نتواستم به وبلاگتان سربزنم
چاکرم استاد.
سر زدنی هم نبود.
به امید شادی و شاعری روز افزونتان.