
دوازدهمین جلسه سه شنبه شب ما در سی خرداد تشکیل شد . پس از صائب خوانی من , دوستان اشعار خود را عرضه کردند .
1- آقای افضلی , غزلواره ای برای رایانه :
در صفحه رایانه , دنبال چه می گردی ؟ این خانه و آن خانه , دنبال چه می گردی ؟
2- آقای محمد حسین ساکت , همشهری من که از تهران آمده بودند , غزل :
هرگز کسی به راز دلم آشنا نشد چون غنچه ی فسرده , دل از درد وا نشد
3- آقای ابراهیمی , غزلی از شادروان صاحبکار :
ز تکرار حدیث زندگی , آزرده شد گوشم ندانم تا به کی این بار خواهد بود بر دوشم ؟
4- آقای خیبری , غزل :
منت کشی ز شانه سر ما نمی کند می کرد در جوانی و حالا نمی کند
5- آقای ناصری , غزل :
کسی که نیک است و نیک داند که درد جاهل دوا ندارد
اگر دل او , زغم نلرزد , ز یاری کس , ابا ندارد
6- خانم سمرجلالی , شعری از مجموعه " ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم " امید , به نام بیامرز پروردگارا .
7- خانم تاردار , نوشته ای زیبا .
8- آقای لاهوتی , غزلی در باب آنکه به سبب درد گردن , طبیب برای مدتی ایشان را از نواختن ویولون منع کرده است :
گفت دوشم طبیب , ساز مزن از دل آهنگ سوز و ساز مزن
9- آقای عرفانیان , چند رباعی برای مبعث
10 - آقای نجف زداده , غزل :
ز هی هی نگاهت , شتک نخورده بودم
ترک شنیده بودم , ترک نخورده بودم
و غزلی دیگر :
همان روزی که دنبالت دویدم , آبرویم رفت تو گل می گفتی و من می شنیدم , آّبرویم رفت .
11- آقای آرمین , غزل :
بر دوش اگر چه بردن درد است عادتم بار فراق می شکند پشت طاقتم
وباز هم غزلی :
ز بدگمانی و نفرت , ترا به دار کشیدند به دار نه , که به اوجت هزار بار کشیدند
12- نوبت به من رسیده بود و با این غزل جلسه را به پایان رساندم :
خوش آمدی ! به شب من چو نور ماه بریز !
بنه به دیده من پای و گرد راه بریز !
برای آنکه فتد پای دل فزون در بند
به ناز , حلقه گیسو به روی ماه بریز !
شده ست خون , دل تنگم ز دیر پایی شب
سپیده دم چو شدی , خون شامگاه بریز !
ز پارسایی بیجای خود , پشیمانم
به ریشه و رگ من , رعشه گناه بریز !
چه قدر دیده بدزدم ز شرم , از نگهت ؟
بیا به کاسه چشمم می نگاه بریز !
در انتظار تو , هر رنگ می پرد چشمش
دگر ز دوش و بر , آن جامه سیاه بریز !
مرا به خانه تو نیست ره , که گفته ترا ؟
که زهر خود به من زار سر به راه بریز !
بگو به سنگ , غم خویش و سر به آبش ده
شکایتی که زدل سر زند , به چاه بریز !
91/3/13
سلام برادرم اعیاد شعبانیه برشما مبارک.
بگو به سنگ , غم خویش و سر به آبش ده
شکایتی که زدل سر زند , به چاه بریز !
ببخشید غزل کامل آقای نجف زاده را می تو نیم ببینیم؟
عجیب! شهرم سه شنبه ها دوست داشتنی میشود!!!!
پاینده باشید استاد
بگو به سنگ غم خویش و سر به آبش ده
شکایتی که ز دل سرزند , به چاه بریز ....
بسیار زیباست پدرجانم .
خواهرم طهورای گرامی! آن اعیادبرشماهم مبارک باد!
غزل آقای نجف زاده راباید از او بگیرم
استاد اعیاد نیکو!
شاد باشید +لبخند نصیبتون
درود
خیلی خوشحالم که توانستم غزل جدید استاد قهرمان و مطلع دیگر شعرهایی که در جلسه سهشنبه خوانده شده را بخوانم. خیلی خوب است که گزارش جلسه را مینویسید. دست غزل همشهری عزیزم خانم سهبا هم درد نکند که چشمان ما را به شعر روشن میکنند.
امیدوارم موفقتر باشید.
سلام . خوش اومدین جناب صباغ زاده عزیز .
ریحانه ی گرامی! عیدهابرشماهم مبارک! و بفرمایید که شماتربتی هستید یامشهدی؟ ویاتربتی ساکن مشهد؟
دخترم سهبای گرامی! ممنونم. به فیس بوک سرزدم. آقای
طریقی از ( اَد ) شده های من نیست
سلام استاد....
از طرف پدری اصالتن تربتی هستم.....و پدر بزرگم هنوز ساکن تربت هستند...شهید یعقوبی شوهر عمه من بودند...و همچنین آقای توسلی زاده هم از نزدیکان ....اما خودم متولد مشهد وساکن مشهدم ...و از آشنایی با شما و سهبا خانم بسیار خوشحال....
من اولین غزل از شما را در کتاب گنج غزل خواندم
استاد عیدتون مبارک
در انتظار تو , هر رنگ می پرد چشمش
دگر ز دوش و بر , آن جامه سیاه بریز !
ریحانه ی گرامی! من هم ازآشنایی باشماهمشهری تربتی-
مشهدی خوشحالم!
آقابزرگ عزیز! عیدبرشماهم مبارک باد!
استاد قهرمان عزیز
تولدتان مبارک
نمیتوانستم وارد فیس بوک شوم و آنجا برایتان یادداشت تبریک بگذارم. تولدتان بهانهی خوبی است که بگویم خیلی دوستتان دارم و امیدوارم درخت معجزهتان همواره بر سر شعر شایبان باشد.
این غزل را دو بار برایتان خواندهام اما باز هم حرف دلم همین غزل است. هودم این غزل را خیلی دوست دارم و کلمه به کلمهاش برایم عزیز است.
میشود سقف خانهای کوچک به بلندای آسمان باشد
میتواند اتاقی از خانه همهی وسعت جهان باشد
میشود هر سهشنبه بعدازظهر، دور خُم جمع شد پیاله به دست
گونهی شعر گل بیاندازد، جویبارِ غزل روان باشد
میشود هر چهار فصل خدا، شاخه - شاخه پُر از شکوفه شود
برگ - برگِ درختِ معجزهاش بر سرِ شعر سایبان باشد
با غزلهای سهل و ممتنعاش هند یک شعبه از خراسان است
دستِ بیدل به هیچجا نرسد، پای صائب که در میان باشد
- روحشان شاد - "قدسی" و "گلچین" ، "اخوان" و "کمال" و "صاحبکار"
رفتهاند و سپردهاند به او: حلقهی وصلِ شاعران باشد
#
تربت حیدریه را پُر کرد خط به خطِّ " خِدی خُدای خودُم "
می شود افتخار این خِطّه " حاصلِ عمرِ " " قهرمان " باشد
تولدتان مبارک استاد
ممنونم بهمن جان! اصل شعرزیباست و خداشاهداست به
خاطرتعریفی که ازمن کرده ای چنین نمی گویم. و اما کسانی
که به من تبریک تولد می گویند ، بدانند و آگاه باشند که من
هنوز به دنیانیامده ام! من متولّد دهم تیرماه هستم
درود استاد
من هم میدانم متولد ۱۰ تیر هستید. چکار کنم که کمصبرم و نمیتوانستم صبر کنم. دیگر اینکه در هشتاد و سه سال (بزنم به تخته) چند روز تلرانس مجاز است.
صد و بیست ساله شوید استاد. به امید دیدار.
متشکرم بهمن جان! لطف کرده ای
دنبال چه می گردی
در صفحۀ رایانه،دنبال چه می گردی
این خانه و آن خانه، دنبالِ چه می گردی
ای عاشقِ قرنِ نو! در جعبۀ پُرپَرتو
در حسرت جانانه،دنبالِ چه می گردی
از حافظه ات بیرون،کردی چو خودی هارا
در وادی بیگانه،دنبالِ چه می گردی
این جام جهان بینَت، شد مسلک و آییینت
ای طالبِ فرزانه، دنبال چه می گردی
ازبُهتِ شگفتی ها،دیوانه شدی آخر
ای عاقل دیوانه،دنبال چه می گردی
این پنجره بگشوده، وان پنجره را بسته
سرکرده به هر خانه،دنبال چه می گردی
در سایه و در پَرتو،درپنجرۀ نو نو
با هیئتِ بیگانه، دنبال چه می گردی
وقتی که تورا جوید،معشوقِ تو در خانه
در عالمِ بیگانه،دنبالِ چه می گردی
ای روز و شبت یکسان،دردَت همه بی در مان
پنهانی ورندانه، دنبال چه می گردی
با این همه داروها، آلامِ کهن آیا
درمان شَوَدت یا نه؟ دنبال چه می گردی
در«صفحه کلیدِ» تو،دهقانِ امیدِتو
افشانده بسی دانه، دنبال چه می گردی.
رضا افضلی15/7/83
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم
بسیار سپاسگزارم استاد افضلی عزیز .
سپاسگزارم آقای صباغزاده .
سلام پدرجانم.