آقای رضا افضلی , آقای محمد گرامی , استاد محمد قهرمان , آقای جوادزاده
جلسه ما در حدود ساعت 6 آغاز شد . یکی از خویشاوندان من و عضو انجمن – سیف اله بهادری – صبح به ایست قلبی درگذشته بود و جایش خالی مانده . می خواستم دهمین غزل حافظ را بخوانم , که آقای افضلی رسید و غزلی را که برای تاخیر هواپیما سروده بود , قرائت کرد :
با آن همه تعجیل بی حاصل , پرواز من تاخیر خواهد کرد
این آسمان نیمه بارانی , روز مرا دلگیر خواهد کرد
2- آقای گرامی , غزل :
نمی خواهم لباس فاخری بر واژگان باشم
قلم مزد زبانبازی به دست این و آن باشم
3- آقای خیبری , غزل :
اجاق خانه نمی سوزد و هوا سرد است
زمان به دست زمستان پست نامرد است
4- آقای جمالی که تار بسیار خوبی می نوازد , چون می خواست زودتر برود , به جای پایان جلسه , در میانه کار , , به همراه تار خود , ترانه ای از ساخته های استاد همایون خرم را خواند .
5- آقای بکتاش , شاعر همدانی ساکن ملایر که به همراه خانم موسوی زاده آمده بود و برای کودکان و نوجوانان می سراید , چند تا از شعرهایش را قرائت کرد .
6- خانم موسوی زاده : شعر نوی داشت به یاد مرحومه مادر خود .
7- خانم تتاردار : یک قطعه ادبی زیبا .
8- خانم سمرجلالی : یک مثنوی از سروده های پدر خود
9-دوشیزه غزاله قلوئی : غزلی از حامد حسین خانی
10 – دوشیزه سروناز اسلامی : شعر نوی از ساخته های خودش
11- آقای ناصری , غزل :
که گفته است دل خسته پای بند تو نیست ؟
مگو به طعنه که این صید در کمند تو نیست
12 – آقای عبدالهیان : مرثیه ای برای شادروان ایرج افشار
13 – آقای عرفانیان , غزل :
از این سیاهکاری دوران دلم گرفت
از عصر بی پناهی انسان دلم گرفت
14 – آقای ابراهیمی , استاد خوشنویس که حافظه خوبی دارد , غزلی از مرحوم صاحبکار خواند .
15 – و درپایان , من یک غزل و یک رباعی :
ز دستم گر بیفتد دل , ز خاکش بر نمی داری
عزیز من ! نمی دانی , نه دلجویی , نه دلداری
چو نگذاری مرا تا با تو دیداری کنم تازه
به پیغامت قناعت می کنم از روی ناچاری
نگویم مهربانی رفته از یادت , ولی گویم
دلت با من در اول مهربانتر بود پنداری
چو می بینم ترا , خواهم چو جان گیرم در آغوشت
تو گامی پیش نه , گر من کنم از شرم , خودداری
نگاه مهربان را بر سر بالین من بنشان
اگر از چشم بیمارت , نمی آید پرستاری !
هوای تازه ای بودی که چون دور از تو افتادم
نفس هم سرزند از سینه ی تنگم به دشواری
اگر یادت نباشد همنشینم در دل شبها
که زنگ غم زداید از دلم , از روی غمخواری ؟
اگر گویم بیا تا وصل , جان تازه ام بخشد
ز هجرم می کشی , اما به روی خود نمی آری
مده بار دگر , افسردگی را سر به جان من
که دیری نیست کز رویم پریده , رنگ بیماری
شب هجران که جای خواب خوش در چشم من خالی ست
ز بد خوابی , پناهم می دهد تا صبح , بیداری !
90/11/26
بر هم زن جلوه سرابم , آبم
بی نورم و نور می دهم مهتابم
از منت و ناز باغبانم فارغ
مانند گل شکفته در مردابم !
90/12/1
نگاه مهربان را بر سر بالین من بنشان

اگر از چشم بیمارت , نمی آید پرستاری !
اول شدیم گوییا
سلام بر استاد قهرمان غزلهای معاصر
و درود بر سهبا بانوی عزیز
پدرجان , خیلی دوست دارم غزلیات آقای افضلی عزیز , آقای گرامی و آقای ناصری را به صورت کامل دریافت کنیم . امکانش هست ؟!
این بار به شدت , حسرت خوردم از نبودنم ! کاش مشهد بودم ...
سلام استاد
غلامرضا بکتاش از دوستان خوب منست وانصافا جزو نوادریست در شعر کودک و شعر طنز به شیوه ایرج میرزا
دوسال پیش در جشنواره فجر حائز رتبه شد
کاش می توانستم در انجمتان باشم
برای عزیز تازه درگذشته آرزوی غفران الهی وبرای دوستان صبر خواهانم
چو نگذاری مرا تا با تو دیداری کنم تازه
به پیغامت قناعت می کنم از روی ناچاری
با دور شدن آمی از حقیقت ، بین او و قلب فاصله ای حائل خواهد شد و بازگشت هیهات است ...
نگویم مهربانی رفته از یادت , ولی گویم
دلت با من در اول مهربانتر بود پنداری
سلام استاد گرامی
اگه میشه غزل آقای عرفانیان هم بذارید
هوای تازه ای بودی که چون دور از تو افتادم
نفس هم سرزندازسینه ی تنگم به دشواری
چقدر من این محفل های شعر خوانی را دوست دارم.
سلام
با احترام دعوتید به خانه فرزندان مکتب ادبی اصالت کلمه وخوانش چند اثر ..
منتظر نگاه نقاد شما دوست گرامی هستم.
یا علی مدد
از منت و ناز باغبانم فارغ
مانند گل شکفته در مردابم !
...وصل الحال من...
همیشه در اشعار استاد باید دنبال عجایب بود...
همیشه باشید و این جلسات عزیز مستدام.
نوابغی مثل استاد قهرمان دویست سال آینده شناخته میشوند
و من چقدر خوشحالم در روزگاری نفس میکشم که ایشان
شعر آن است که مخلوق از تو بیند
عشق آن است که معشوق از تو بیند
شعر کلمه هست و عشق زبان
شعر قبله اهل ادب است و عشق قبله اهل حقیقت
ثمره اهل ادب غزل است و ثمره اهل حقیقت لقاء و وصال یار
استاد قهرمان عزیز ، آیا این اشعار مخاطب خاص دارد ؟!
و آیا اصولا شاعری میتواند بی آنکه معشوق یا معشوقه ای داشته باشد ، غزلی عاشقانه بسراید ؟!
دخترعزیزم! نوشتن این گزارشهارا درحقیقت به من تحمیل کرده ای و بیشتر ازاین نمی توانم برای آنهاوقت بگذارم.
ایمیل ترابه دوستان می دهم ، هرکس دوست داشت ، شعر
خودش رابرایت بفرستد.
وای پدرجان ! شرمنده شدم اساسی ! بجز ای میل , آدرس افسون غزل را هم خدمت دوستان عرض کنید تا از حضورشان بیشتر بهره مند شویم ! ضمنا اگر خودم مشهد بودم , زحمت این کار را با شما شریک می شدم , تا اینقدر شرمنده محبتهایتان نشوم ! ببخشید بابامحمد عزیزم .
دانیال عزیز! برای معشوق خیالی می توان غزل سرود ، ولی
ناگفته پیداست که چندان به دل نخواهدنشست.
اگر عکسها نبودند مرور خاطرات سخت تر می شد.کاش میشد دوباره سه شنبه ای باشدوما باشیم وخونه پرمهر استاد قهرمان عزیز وغزلهای زیبایشان....خاطره شهریور امسال برایم تازه شدوصدای گرم استاد که درسی بزرگ ازمهروگذشت به مادادند.. مرسی سهبای نازنین ..
وسلام خدمت استاد قهرمان مهربان
حالا معشوق از کجا گیر بیاوریم ؟!
سهبا خانوم شما که آدرس ایمیل و وبلاگتان را تحمیل ، ببخشید تبلیغ کردید به وسیله استاد ، بی زحمت آدرس ایمیل مرا هم به دوستان و آشنایانتان برسانید و تاکید کنید که فلانی میخواهد شاعر شود !
با تشکر
تعداد اد لیست یاهوتون کمه خدای نکرده که همچین درخواستی دارین ؟! آخه مگه میخواین مشاعره کنین با دوستان استاد که همچین صحبتی می فرمایید جناب یک عدد دوست محترم ؟!
یا مسیح ، بو کیم ده ؟!
نیلوفروم ، من سنه گارداش ، سن مسلومن سیز یا مسیحی سن ؟!
سنه گوربان ، بوردا تبلیگات إلمه ، چخ ممنون
اینا یعنی چی ؟
أخترعزیزم! آدرس افسون غزل که بایدخدمت دوستان عرض
کنم ( ! ) همان سایه سارزندگی است؟
بله پدرجان . آدرس همین سایت می شود سایه سار زندگی , افسون غزل !
ممنونم .
سپیده ی گرامی! خوشحال می شویم اگربازهم جلسه ی مارا باحضورخودرنگین تر کنید.
چه گزارش جامع و شیرینی . انگار من هم در آن جمع بودم ...ممنونم از استاد . . .
ز هجرم می کشی اما به روی خود نمیاری...
چه زیباست این هجرانها !
دیدن عکس منو یاد اون خاطره دل انگیزی که در منزل استاد بودیم انداخت و چهره دوستان را که دیدم خجالتی زحمت اون شب را واسم دو چندان نمود
سهبای عزیز موسیقی خانه ات رو دو سال پیش از وبلاگ مهدیه شنیدم و هرچه قدر گوشش میکنم بیشتر تشنه اش میشم
یه حس عجیبی بهم دست میده
به نظر من کسی که عاشق شده باشه شعرهای زیباتر و دلنشین تر میسراید
حتی اگه 50 سال از اون عشق گذشته باشه
بیا این خط خطی را تمام کنیم و در سطر بعد
مرا ببوس-پیش از آنکه پیگردها قانونی شوند!-
*
*
*
دورود.با چند کار کوتاه چشم به راه نقد و نظرتون هستم.
با احترام
هانی فخرایی
اینجا آدم احساس بودن میکند
وقتی استاد قهرمان ما را به اسم صدا میکند !!
عرصه ی پرواز شما
بر نتابد مگسی قدرت پرواز شما
اوج پرواز مرا تا لب دیوار گلی ست
همه آفاق جهان عرصه ی پرواز شما
بوته ی هرزه ی زردیم به بستان ادب
ما کجاییم وکجا سرو سرافراز شما
سیره ام را نبود زَهره که بگشاید بال
در فضایی که پر و بال زند باز شما
ناز کش نیست مرا هیچ کسی در عالم
هر کسی از دل و از جان بخرد ناز شما
ای مسیحای هنر بر لب من نه لب خود
تا مگر زنده شوم باز به اعجاز شما
همچو گنجشک در این خانه شدم دست آموز
باز گردم به همین جای به آواز شما
گرچه ما را هنر هرزه ی خوش رقصی نیست
گر بخواهید برقصیم به هر ساز شما
بهترین مطلع وپایان غزل های نوید
نیست "نجوا " به جز ازقافیه پرداز شما
3/4/1386
محمود خیبری /نجوا/ در اجمن قهرمان
به غیر از رفتن و رفتن
بَرَد ازیادِ خود این ره، صدای کفش هایم را
که اینک می شمارد، تق تقِ خشک عصایم را
ره ناصاف، خود داند که روی سنگلاخِ عمر
فروخوردم چو خارِ بغض ها چون و چرایم را
گهی افتان و گه خیزان، دمی چون عابری حیران
فزودم زخم تازه، ساقِ با درد آشنایم را
شده از آبله چون بوتة گل های مرواری
چو می آرم برون از کفش خود،آزرده پایم را
بقایم را چه حاصل بود غیر از اضطراب و رنج
که گرید مادر هستی گه رفتن فنایم را
نوید تازه ای می داد هر صبحی که می آمد
امید نو به نو می شست گاه ازغم، سرایم را
مرا دردی مشخّص بود و عطّار زمان دایم
نهان می داشت زیر پیشخوانِ خود دوایم را
سر هرچشمه می رفتم که نوشم مشت آبی چند
کدر می کرد طوفانی، زلال با صفایم را
به غیر از رفتن و رفتن ندیدم چاره تا آخِر
کنم ثابت به عاشق پیشگان ، عشق و وفایم را
به کوهی گر کشم نعره ، که خشمم را کنم خالی
به تکرارش مقلّد می شود لرزان صدایم را.
رضا افضلی 24/11/90
روز سه شنبه در انجمن ادبی قهرمان قرائت شد.
با آن همه تعجیلِ بی حاصل، پرواز من تاخیرخواهد کرد
این آسمان نیمه بارانی، روز مرا دلگیر خواهد کرد
هردم هواپیمای غُرّانی، بالا رود از پلّة باران
وان یک هواپیما به ناچاری،در گوشه ای تعمیر خواهد کرد
از شیشه های برج بارانی، پروازِ رعد و برق ها پیداست
بس ساعت پرواز پی در پی، با یک خبرتغییر خواهد کرد
من مانده ام حیران و سرگردان، بین زمین و آسمان چرخان
طیّاره ها ی خود بلا تکلیف، حال مرا تصویر خواهد کرد
طیّاره های گونه گون را ابر، در زیر دوش خویش می شوید
صد ها مسافر زیر لب پرسان، با ما چها تقدیر خواهد کرد؟
27/11/90 رضا افضلی در فرودگاه مهرآباد