افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

نخل خزان دیده


به هرکجا که سفرمی کنی ز خانه ی من

عجب کــــه هیچ نگیرد دلت بهانه ی من

 

هـــــزاربــار  ِغم از دوش دل فروگیری

اگــــرکه سربگذاری دمی به شانه ی من

 

به وصفِ آن گل ِرو چون سخن طرازشوم

بهـــارمی دمـــــد از شعرعاشقانه ی من

 

شبـــــــی حکـایتِ روزفــــراق می گفتم

به خـــوابِ ناز فرورفت با فسانه ی من

 

زبس که زمزمه ی من زعشق سرشاراست

همیشه بــوی غزل می دهد ترانه ی من

 

خجـل چونخل ِخزان دیده ام ز بی برگی

کجـا بهار و کجــا جلوه ی جوانه ی من

 

به بــــال ِآه ، روان می کنــــم دعا ، امّا

به هیچ جا نرسد روزوشب روانه ی من

 

به راهِ صائبِ تبریزمی روم ، که سرود

هلاکِ جلــوه ی برق است آشیانه ی من

 

    1386/4/30

 

نظرات 31 + ارسال نظر
سایه چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:46 ق.ظ http://bluedreams.blogsky.com/

چقدر این غزل زیبا است . چقدر قشنگ نوشتین . خیلی دوستش دارم ..ممنونم استاد عزیز

محمد قهرمان چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ق.ظ

سپاسگزارم سایه ی گرامی!

محمد قهرمان چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ب.ظ

ریحانه ی گرامی! به یادداشت من ، خطاب به خودتان ، در
27 خردادرجوع کنید و لطفاً جوابم رابدهید. ممنونم!

ریحانه چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:41 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

استاد اطاعت امر شد و بسیار خوشحالم

محمد قهرمان چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:17 ب.ظ

ریحانه ی گرامی! متشکرم

ریحانه چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:49 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

خواهش میکنم استاد...ولی باید اعتراف کنم ،بقدری این اتفاقات تصادفی قشنگ کنار هم چیده شده که من هنوز هم خوشحالم و دل به نشاط،هم متعجب !

ریحانه چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:32 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

وارد اتاق می شوی


دست می زنم ..


غالباً برای شعرهای ناب


دست می زنند !


" احسان پرسا "

دانیال پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:04 ق.ظ http://www.danyal.ir

حتی فرشته رویان بهشت از رشک این کلام عشق
همه سراسر حسرت میشوند ....
محشری عزیز دل ها

دانیال پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:06 ق.ظ http://www.danyal.ir

همیشه بــوی غزل می دهد ترانه ی تو !!!!!!!!!!!!!

بزرگ پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

خجـل چونخل ِخزان دیده ام ز بی برگی
کجـا بهار و کجــا جلوه ی جوانه ی من

طهورا پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 ق.ظ

سلام برادرم ناب می سرایید و دلنشین ،می نشیند در خاطرمان ...

خجـل چونخل ِخزان دیده ام ز بی برگی
کجـا بهار و کجــا جلوه ی جوانه ی من

این روزها همه درشکرم از داشتنتان.

محمد قهرمان پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:07 ب.ظ

ریحانه ی گرامی! از زحمتی که کشیده ای سپاسگزارم.
سعی می کنم باآقای طریقی تماس بگیرم

محمد قهرمان پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:09 ب.ظ

دانیال عزیز! ممنونم

محمد قهرمان پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:10 ب.ظ

متشکرم آقابزرگ عزیز!

محمد قهرمان پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:13 ب.ظ

خواهرگرامی ام ، طهورا! لطف داری! سلامت و سعادتمند
باشی!

محمد قهرمان پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:59 ب.ظ

ریحانه ی گرامی! من برای آقای طریقی ایمیل فرستادم ، ولی یادداشتی ازیاهورسیدکه نشانی درست نیستو اگربشود
آن رابه این جامنتقل می کنم

دوست نادیده ام ، آقای طریقی گرامی! من شمارانمی شناسم ، ولی چون غزلتان راپسندیدم ، دریغم آمد نکاتی رامتذکرنشوم. امیدوارم ازشعرایی نباشید که حتی از
اظهارنظرهای منصفانه هم درموردشعرشان ناراحت می شوند. شعر ، وحی مُنزل نیست. هیچ اثری تا به درستی نقدنشود ، به کمال نمی رسد.غزل دومی که ریحانه ازشما دروبلاگ گذاشته بود ، به گردغزل قبلی تان هم نمی رسید . واما نکاتی که درمورد غزل اولی به خاطرم خطورکرده
بس که هرتکه آن باهوسی رفت ، دلم اگرقبل از دلم کاما هم بگذاریم ، مصرع سرراستی نیست. پیشنهاد من :دل که هرتکه ی آن راهوسی باخود برد
عشق مهمان عزیزی ست ... بیت بسیارزیبایی شده و به عقیده ی حقیرزیباترین بیت غزل است
چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است . مصرع خوبی نیست. من ازناچاری چنین نظرمی دهم : حال چندی ست که آواره ی تهران شده است
باتوجه به اطفال دبستانی درمصرع دوم ، بهتراست پیش مصرع رااین گونه بگوییم : عشق ، دانشکده ی تجربه ی مرد و زن است
هرنوآموخته درعالم خودمجنون است. مجنونی ست بهتراست
باتضمین مصرع حافظ و کوچه راتبدیل به خیابان کردن ، بیتی ساخته اید که جنبه ی هزل دارد وغزل خود راازاعتبارانداخته اید. این بیت حتماً باید ازاین غزل زیبا و جدی اخراج شود . من ازطنز و هزل بدم نمی آید ، ولی نباید آن رابا جدّ درهم آمیخت.این بیت زیباراکه مصرعی ازحافظ درآن تضمین شده ونام گوینده اش را از یادبرده ام ببینید : "به آبِ روشن می عارفی طهارت کرد" ورفته رفته به این کار زشت ، عادت کرد! بسیارزیباست، ولی آوردن ابیات جدّی به دنبال آن ،
عملی لغو است.. اگرسرتان را به درد آوردم ، عذر می خواهم. با ارادت غایبانه محمّد قهرمان

ریحانه پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:09 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

استاد من هم دیشب وقتی ایمیل را فرستادم به همین مشکل برخوردم...اما شماره تلفن هایشان را که در گوشه ی سمت چپ وبشان بود دیدم و به سهبا خانم دادم...تلاش میکنم ایشان را به اینجا راهنمایی کنم..
باز هم ممنونم از لطفتان

سهبا پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:19 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

پدرجانم , ریحانه عزیز , من هم سعی کردم با ایشان از طریق تلفن تماس بگیرم که نشد ...
دوباره سعی خواهم کرد ببینم می شود از طریقی دیگر نشانی از ایشان بیابم یا خیر ...
ممنون پدرمهربانم .

ریحانه پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:25 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

راستش من ایمیل را هم از گوشه ی سمت چپ وبشان پیدا کردم...شرمنده اگر مشکل داشت....

محمد قهرمان پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:31 ب.ظ

ممنونم اززحماتی که عزیزان کشیده اند. راستی آقای طریقی اهل کجا و ساکن کدام شهرند؟

ریحانه پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:45 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

فکر میکنم متولد زنجان و گاهی ساکن بندر عباس. اما الان باید ساکن تهران باشند...
این ها را در همین مجازی فضا خواندم و درستی اش را نمیدانم ...
این را هم در جایی خواندم ( به گواهی شناسنامه، نامم غلامرضاست و نام خانوادگی‌ام طریقی. به گواهی همین دفترچه‌ی چهاربرگی در بیستم شهریورماه سال 1356 به دنیا آمده‌ام، اما خانواده‌ام این گواهی را تکذیب کرده و می‌گویند: در سی و یکم اردیبهشت‌ماه به دنیا آمده‌ام. پس از سال‌ها بی‌قراری به شعر رسیدم و در این منزل با شکوه، اقامت دائمی گرفتم. خلاصه این‌که الان در صدا و سیما کار می‌کنم تا نانی به کف آرم و به غفلت بخورم. تهیه کننده، گوینده و نویسنده‌ی صدا و سیما هستم، اما پیش از همه‌ی این‌ها با اجازه‌ی بزرگ‌ترها، شاعرم!)(

سهبا پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:50 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

پدرجان , توی صفحه فیس نوشته متولد زنجان هستند و از شاگردان استاد حسین منزوی . منتها چون در حلقه دوستان من نیستند اطلاعات بیشتری نمیتونم پیدا کنم . شما کافیه خودتون به پیج ایشون تشریف ببرید و اونجا همه مشخصاتشون هست .
ضمنا به نظر میاد الان ساکن ایران نباشند .

ریحانه پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:55 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

البته اطلاعات من مال سال 88و وبشون بوده...ببخشید اگر خیلی دقیق و به روز نبود....

سهبا پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:58 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

پدرجان , آقای طریقی از دوستان فیس بوکی شما هستند . میتوانید به پیج ایشان سر بزنید و اطلاعات بیشتری رو از ایشان کسب کنید .
ضمن اینکه من مطلب شما را برایشان ارسال کردم .

ریحانه پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:06 ب.ظ

استاد با اجازه ی شما میخواستم به سهبا خانم :::

بانو فرشته اید....ممنونم از همکاریتون

سهبا پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:28 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

ریحانه جان , چرا شرمنده می کنی عزیز دل ؟!

ریحانه پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:34 ب.ظ

عین حقیقت را عرض کردم....مطمینم همه ی دوستان هم تایید

میکنند...همشهری های من چه دوستان مشهدی ،چه اهالی تربت حیدریه بی نظیرند(آیکون تعریف از خودی)....

فدای تو عزیز . خودت گلی , بقیه رو هم خوب می بینی .

محمد قهرمان جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ب.ظ

تشکرفراوان ازدخترم سهبای عزیز و ریحانه ی گرامی که
این قدرزحمت کشیده اند. دستشان دردنکند!

ریحانه جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 ب.ظ

استاد گرامی من که کاری نکردم ولی تلاش سهبا خانم ستودنی است..

راستی الان دستان مجازی آقای طریقی دردستان شماست ؟!و ایشون به آرزوشون رسیدند ؟!

رضا افضلی پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 08:57 ب.ظ http://rezaafzali.blogfa.com

ماهی:رضا افضلی/ترجمۀ انگلیسی:حسن لاهوتی/ترجمۀ آلمانی:پرستو ارسطو/خط:استاد ابراهیمی نیا


ماهی


برکه ای شفاف چون صبحی زلال

رقصگاه ماهیان رنگ رنگ

تا به اعماق زلالش آشکار

ذرّه ذرّه ریگ ریگ و سنگ سنگ

**

در میان گلّه های ماهی اش

می درخشد ماهی گلفام من

هر زمان توری به راهش افکنم

می گریزد با شتاب از دام من

**

تور من سنگین بر آمد بارها

دل به رقص آمد ز شوق و شور خویش

تا کشیدم با امیدش روی خاک

از وزغ لبریز دیدم تور خویش

**

یأس می گوید که دندان طمع

برکنم از ماهی و دور افکنم

آرزو گوید که صد بار دگر

تا به چنگش آورم تور افکنم.

18/3/64 رضا افضلی



The Fish

By Reza Afzali

Tr. Hassan Lahouti



There’s a pond, clear as a bright dawn,

With colorful fish dancing all around,

With pebbles, boulders, tiny particles,

َAll displayed transparently, deep down.



In the pond, several schools of fish reside,

My roseate desire shines brilliantly, inside.

To catch it, I cast my net, time and again,

Oh! It hastily escapes, and, my attempts are all in vain.



Several times, my net emerged with a full load,

And, my heart was beating in its high ecstasy,

When I pull up the net, in my earnest hope,

Oh! I find it filled with frogs, clinging to the rope.



“Covet the fish no more, leave them to the pond!”

This is despair’s sympathetic utterance.

I’ll try a hundred times to finally net the fish,


ماهی
ترجمه به زبان آلمانی
توسط هنر مند ذوفنون: پرستو ارسطو

• Der Fisch
Reza Afzali
Übersetzung:parastoo arastoo


Ein Teich, klar wie ein heller Morgen,
mit bunten Fischen, tanzend überall,
bis in die Tiefe seiner Klarheit sichtbar
Kies, Geröll, winzige Steinchen,

Inmitten des Fischschwarmes
glänzt mein rosenroter Fisch.
Sobald ich, mein Netz werfend, ihn zu fangen suche,
entgleitet er mir geschwind.


Mehrmals schon kam mein Netz mit voller Ladung,
und mein Herz tanzte vor Freude und Überschwang,
Zog ich mein Netz sodann voller Hoffnung heraus,
fand ich es bis zum Überlaufen mit Fröschen gefüllt.


Die Hoffnungslosigkeit rät mir,
gebe auf deine Gier,
Ich solle, um ihn zu fangen, sagt der Wunsch,
mein Netz hinausauswerfen, seien es sogar hunderte Male.
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم

رضا افضلی پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:17 ب.ظ http://rezaafzali.blogfa.com

ماهی
برکه ای شفاف چون صبحی زلال
رقصگاه ماهیان رنگ رنگ
تا به اعماق زلالش آشکار
ذرّه ذرّه ریگ ریگ و سنگ سنگ
**
در میان گلّه های ماهی اش
می درخشد ماهی گلفام من
هر زمان توری به راهش افکنم
می گریزد با شتاب از دام من
**
تور من سنگین بر آمد بارها
دل به رقص آمد ز شوق و شور خویش
تا کشیدم با امیدش روی خاک
از وزغ لبریز دیدم تور خویش
**
یأس می گوید که دندان طمع
برکنم از ماهی و دور افکنم
آرزو گوید که صد بار دگر
تا به چنگش آورم تور افکنم.
18/3/64 رضا افضلی

The Fish
By Reza Afzali
Tr. Hassan Lahouti
There’s a pond, clear as a bright dawn,
With colorful fish dancing all around,
With pebbles, boulders, tiny particles,
َAll displayed transparently, deep down.
In the pond, several schools of fish reside,
My roseate desire shines brilliantly, inside.
To catch it, I cast my net, time and again,
Oh! It hastily escapes, and, my attempts are all in vain.
Several times, my net emerged with a full load,
And, my heart was beating in its high ecstasy,
When I pull up the net, in my earnest hope,
Oh! I find it filled with frogs, clinging to the rope.
“Covet the fish no more, leave them to the pond!”
This is despair’s sympathetic utterance.
I’ll try a hundred times to finally net the fish,
ماهی
ترجمه به زبان آلمانی
توسط هنر مند ذوفنون: پرستو ارسطو
• Der Fisch
Reza Afzali
Übersetzung:parastoo arastoo
Ein Teich, klar wie ein heller Morgen,
mit bunten Fischen, tanzend überall,
bis in die Tiefe seiner Klarheit sichtbar
Kies, Geröll, winzige Steinchen,
Inmitten des Fischschwarmes
glänzt mein rosenroter Fisch.
Sobald ich, mein Netz werfend, ihn zu fangen suche,
entgleitet er mir geschwind.
Mehrmals schon kam mein Netz mit voller Ladung,
und mein Herz tanzte vor Freude und Überschwang,
Zog ich mein Netz sodann voller Hoffnung heraus,
fand ich es bis zum Überlaufen mit Fröschen gefüllt.
Die Hoffnungslosigkeit rät mir,
gebe auf deine Gier,
Ich solle, um ihn zu fangen, sagt der Wunsch,
mein Netz hinausauswerfen, seien es sogar hunderte Male.
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد