23/2/91
ششمین جلسه سه شنبه از دوره ادبی ما در سال جاری , عصر نوزدهم اردیبهشت برگزار شد . در ابتدا از دوستان خواستم , نسخه شعری را که می خوانند , هفته بعد به من بدهند . پس از قرائت حافظ , عزیزان به ترتیب زیر , سروده های خود را عرضه کردند :
1- آقای آرمین , شعری درباره معلم :
من کیستم , معلم دلتنگ خسته ای با کوله بار درد , به پشت شکسته ای
و غزلی :
رفتی تو ز پیش نظر ای لطف الهی من ماندم و بی تابی و بی پشت و پناهی
2- آقای افضلی , شعری در مورد مجموعه اخیر من :
چه گویم قهرمان , بس قهرمانی به شعر خویش , پیش از همگنانی
3- آقای عبداللهیان : برگزیده ای از نامه رستم فرخ زاد به برادرش , از شاهنامه
4- آقای ناصری , شعری درباره آموزگار :
چو مستیم و شیدای آموزگار زلال است صهبای آموزگار
5- خانم زهرا ازغدی , فرزند شادروان یوسف ازغدی که بهترین سراینده شعر به لهجه مشهدی بود ( و من منتخب کوچکی از اشعارش ترتیب داده و به چاپ رسانده ام ) غزلی را که برای برادر خود سروده بود , خواند :
گره ز بال غزل باز می شود امشب خیال نو پر پرواز می شود امشب
و غزلی دیگر :
فردا برای سبزشدن دیر است امروز فصل رویش تقدیر است
در میانه کار , به پیشنهاد آقای نجف زاده شعرخوانی تعطیل شد تا مجموعه جدید من رونمایی شود ! در این مراسم دوستانه و گرم , آقای زمانی دوتار و پسر خانم تتاردار دف نواختند . سپس کار شعر را دنبال گرفتیم .
6- خانم نسرین خواجه , چون سه شنبه بعدی در سفر خواهد بود , نسخه ای از چهار شعر کوتاه خود را که خوانده بود , به من سپرد . شما هم بخوانید :
بهترین بوسه
بوسه ای بود
که در کنار پانزده سالگی ام
جا ماند !
______
به اندازه یک سلام
برایم حوصله بیاور
تا بتوانم
نیامدنت را
بی تاب باشم !
_________
قصه ای برایم بگو
امشب به اندازه
همه تنهایی هایت
دلتنگم !
---------
می شنوی ؟
رود زمزمه می کند
وقتی جای قدمهایت
گل عشق جوانه می زند !
7- دوشیزه غزاله قلوانی , غزلی از مرحومه نجمه زارع
8- خانم سمرجلالی : قطعه ای از امید به نام مهتابی که بر گورستان می تابید
9- خانم تاردار : قطعه ای ادبی و بسیار زیبا
10- آقای نجف زاده , غزل :
مشت من وا می شود , مست از دهانم ریخته آسمان , ابلیس را در استکانم ریخته
و غزلی دیگر :
تو از وحشی ترین هایی , از آنهایی که می مانی
یکی زانها که می رقصد درون شعله پنهانی
11- آقای سالک , بیتی چند از میانه یک مثنوی قدیم خود :
آی پاییز نگاهان ! دل سردی دارید دردتان چیست ؟ نگفتید چه دردی دارید
12- من غزلی را که از آقای نجف زاده استقبال برده بودم , خواندم . گنجاندن مصرعی یا نامی از ایشان در غزل ممکن نشده بود .
13- در پایان , آقای کهبازی با سه تار , شور و حال دیگری به جلسه ما دادند .
به بالین سر نهم گر شب , ز پیچ و تاب می ترسم
به خود می خواندم بستر , ولی از خواب می ترسم
چو رودی خرد در راهم , بیا ای بخت و یاری کن
به دریا رهنمایم شو , که از مرداب می ترسم
ستاره می زند چشمک به من , گویا نمی داند
چنان سرخورده ام کز بوسه مهتاب می ترسم
شود غمهای مرده , در دل من زنده از باده
دهم از تشنگی جان , وز شراب ناب می ترسم
ندارد فرق , یک گز آب و صد گز , چون گذشت از سر
ز یک گز آب هم مانند صد گز آب می ترسم
به گرد خویش , نومیدانه و سرگشته می گردم
چو آن زورق که افتاده ست در گرداب , می ترسم
مگر دل را به دلداری سپارم تا نگه دارد
که از گم کردن این گوهر نایاب می ترسم
ز بس ترسیده در دیوانگی , از سنگ , چشم من
به سوی من اگر گل هم شود پرتاب , می ترسم
چه دلها بود در لرزش ز من ! اما ز بخت بد
شدم تاری که از جنبیدن مضراب می ترسم
17/2/91
چو رودی خرد در راهم, بیا ای بخت و یاری کن
به دریا رهنمایم شو که از مرداب می ترسم
مگر دل را به دلداری سپارم تا نگه دارد
که از گم کردن این گوهر نایاب می ترسم
سلام پدرجان. بسیار زیباست . ممنون از شما .
به اندازه یک سلام
برایم حوصله بیاور
تا بتوانم
نیامدنت را
بی تاب باشم !
سلام استاد
زیبا مثل همیشه
امید همیشه سلامت و پاینده باشید
وبلاگت بیسته بیسته عالیه واقعا میگم حرف نداره من کسی نیستم که بی خود تعریف کنم واقعا میگم کارت عالیه کاش به وبلاگک منم یه نظر مینداختی راستی به مسابقه هیئت سری بزنید هر هفته جایزه ویژی داره و ممنون اگه لینگم کنی بهت سر میزنم
ستاره می زند چشمک به من , گویا نمی داند
چنان سرخورده ام کز بوسه مهتاب می ترسم
با همه دلتنگیم این جا دلم وا میشود٬سلام برادرم
چو رودی خرد در راهم , بیا ای بخت و یاری کن
به دریا رهنمایم شو , که از مرداب می ترسم
مثل یه نجوا ٬مثل یه دعا ٬مثل یه اشک تا خدا ...این بیتو برای خودم تکرار می کنم....حس خوبی داره
ممنون سرافراز
درود سهبای نازنین
من خیلی اتفاقی به لینک شما در وبی آشنا شدم
و مطالبت را اگر اجازه دهی گاهی مطالعه کنم
مستدام باشید
درود سهبای نازنین
من خیلی اتفاقی به لینک شما در وبی آشنا شدم
و مطالبت را اگر اجازه دهی گاهی مطالعه کنم
مستدام باشید
به سوی من اگر گل هم شود پرتاب , می ترسم
فرجام سر سبز همین است همین !
زیبا ، وزین و خواندنی ، ممنون
درود بر استاد همیشه قهرمانم
عذر خواهی می کنم بخاطر تاخیرم
در مدتی که خانه مجازی شما افتتاح شده دل مشغولی های من هم افزون شده...
مجموعه ی شعر شما را تهیه کردم
بسیار زیباست
باز هم در غم از دست دادنی فرو رفتم و کلام شما مسکن دردهاست...
رضا افضلی
دوشنبه 25 اردیبهشت ماه سال 1391 ساعت 9:00 PM
به (روی جادۀ ابریشم شعر)
چه گویم قهرمان؟ بس قهرمانی،
به شعر خویش، پیش از همگنانی
مسلّم شد وطن را قهرمانیت
زبس بی وقفه در راهت دوانی
پَرَد هر واژه ات از کندوی دل
اگرشهدی وگر شیرین بیانی
به نورِ«حاصل عمر»ت چو مهتاب
چراغ افروزِ راهِ کاروانی
زگنج شعر های «بومی» خود
«زبان» را اکرمِ بخشندگانی
غزل ها را به جادوی تصاویر
زشاهین هم فراتر می پرانی
به نقش بی بدیلِ گونه گونش
سپهرِ شعر را، رنگین کمانی
به شعری گفته بودم خود نسیمی
زبس آرام بخش و مهربانی
به«روی جادة ابریشم شعر»
نسیم صبحی و هردم روانی
صبوری! لیک در هنگام طغیان
به شعرت تندری! آتش فشانی!
رضا افضلی18/2/90
به به مرحبا به آقای بزرگوار افضلی هر چه زبان الکن ما نتوانست در وصف ایشان بگوید شما در شعر زیبایتان سرودید .
سلام استاد عزیز خسته نباشین
مگر دل را به دلداری سپارم تا نگه دارد
که از گم کردن این گوهر نایاب می ترسم
متشکرم دخترمهربانم ، سهبای عزیز!
مریم گرامی! ممنونم ، ولی این شعرازخانم نسرین خواجه است
آقابزرگ عزیز! سپاسگزارم.
خواهرگرامی ام طهورا! لطف دارید.
دانیال عزیز! متشکرم
سلام آناهیتای گرامی! چه خوب شد که پیدایت کردم.
قضای بد به دورباشد! چه پیشامدی بوده؟
یلدای گرامی! در یک رباعی گفته ام :
در سینه نگه داشتنش بی دردی ست
دل را ز بـــرای بــاختن ســــــــاخته اند
دوستان عزیز! درمصرع دوم ِبیتِ دوم ، اصلاحی به عمل آورده ام. مصرع رااین گونه بخوانید :
به دریا رهنمونم شو ، که از مرداب می ترسم
به نظر می رسد که بیت زیک گز اب اگر حذف شود بهتر است
بی نام گرامی! مثل مشهوری رابارعایت کامل امانت درشعر
آورده ام. ماندنش چه ایرادی دارد؟ به قول معروف ، از کیسه ی خلیفه می بخشید؟ اگردلیلی قابل قبول دارید ، بفرمایید
تاهمه استفاده کنند.
سلام استاد
متأسفانه چندی است که مشغلهی زندگی مانع از حضور من در این سرا و استفاده و بهرهمندی از این عزلیات ناب شده است
امروز پس از مدتها فرصتی دست داد تا خدمت برسم و استفاده ببرم از این عزل زیبا
حقیقتاً دلم زنده شد
سایهتون مستدام
یاحق