از بس هــوا ز بختِ بدم سرد می شود
در نوبهار، سبزه ی من زرد می شود
مانَد اگــــرکه دشمنـــــی ِآسمان به جا
دست و دلم ز کارجهان سرد می شود
خاکِ وجـــودِ ما چو نیاید به هیچ کار
همــــراهِ باد می رود و گرد می شود
گردردِ عشق از سر ما ســایه کم کند
بسیـــــاردردمند که بی درد می شود
راهش نمی دهند ،به هردرکه روکند
بیچاره ای که ازدر دل طرد می شود
بی یار ِخود مباش که درنردِ روزگار
قتلش سزاست،مهره اگرفرد می شود
مردِ جـــوان زیاد نشسته به جای ِپیر
تا از میـانشان که جوانمرد می شود؟
تغییـــر ِحــــال می دهم ازیادِ هجریار
برگ از نهیبِ بادِ خزان زرد می شود
شعری که سوزعشق درآن جان دمیده است
ماننـــــدِ آفتـــــاب ، جهانگرد می شود
1386/4/18
شعری ه سوز عشق در آن جان دمیده است
مانند آفتاب ، جهانگرد می شود ...
سلام پدرجانم . بسیار زیبا ... امید که بی درد نباشیم در راه عشق !
از بس هــوا ز بختِ بدم سرد می شود
در نوبهار، سبزه ی من زرد می شود
خیلی خیلی قشنگه
تغییـــر ِحــــال می دهم ازیادِ هجریار
برگ از نهیبِ بادِ خزان زرد می شود
و من زرد و خاموشم
مردِ جـــوان زیاد نشسته به جای ِپیر
تا از میـانشان که جوانمرد می شود؟
نمی دونم چکار کنم با این غزل قشنگ
همه ابیاتش قشنگ است
سلام
زیبا بود
چه شمع های سوزانی !!!
جای پروانه ها خالی است ...
گردردِ عشق از سر ما ســایه کم کند
بسیـــــاردردمند که بی درد می شود
محشر بود این بیت ، هم از لحاظ ادبی
و هم اینکه سرشار از معانی بلند چیستی زندگی است
آری درد بی عشقی درد نیست ، مرگ است !
فدای شما استاد و ممنون از خواهر گرامی جهت نشر این ابیات زیبا و ستودنی ....
شعری که سوزعشق درآن جان دمیده است
مانند آفتـــــاب ، جهانگرد می شود
مثل این شعر شما استاد
مردِ جـــوان زیاد نشسته به جای ِپیر
تا از میـانشان که جوانمرد می شود؟
سلام استاد گرامی
و ممنون
سلام استاد عزیز
چه نسیم خنکی از این خانه می وزد .
گردرد عشق از سر ما سایه کم کند
بسیار دردمند که بی درد می شود
ممنونم
سلامم
دلنشین بود..ممنون
تو خوبی سهبا جان؟..
ردرد عشق از سر ما سایه کم کند
بسیار دردمند که بی درد می شود
این تصویر زیبا و این شمع های روشن و کاش پروانه ای هم بود عجب نسیم آرامی در گذر است
سلام استاد
بسیار زیبا و ستودنی بود غزلتان
چقدر آرامش داشت
شعری که سوزعشق درآن جان دمیده است
ماننـــــدِ آفتـــــاب ، جهانگرد می شود
ممنونم از شما
اشعارتان بی همتاست حتی اگر تلخ و غمناک باشد..به مانند سروده های قشنگ اخوان وقتی میگوید هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی....دلم تنگ شد واسه اون سنگ قبر ساده و اون روح بلند آرمیده در طوس...
سلام استاد عزیز
استاد من حتی قطره ای از دریای بیکران وجود شما و ذهن وسیعتون نیستم که بخواهم نطری در رابطه با شعرهای شما عرض کنم فقط میگویم بی نهایت زیباست از بس هــوا ز بختِ بدم سرد می شود
در نوبهار، سبزه ی من زرد می شود
اینو خیلی دوست داشتم .
درود استاد، در مقدمه اشعاری که از مرحوم ازغدی چاپ کرده اید، نوشته اید، که اینها تنها مختصری از اشعار آن مرحوم است،(آنگونه که من فهمیدم). برای همین بود که جهت گرفتن کل اشعار مزاحم شدم. باری اگر برایتان مقدور است، فهرست لغات اشعار(چاپ نشده) آن مرحوم را در اختیارم قرار دهید. و یا راهی برای ارتباط با خانواده آن مرحوم نشانم دهید. سپاسگذارم.
سلام!
افسون غزل نامی ست که واقعا برازنده وبلاگتونه !
مردِ جـــوان زیاد نشسته به جای ِپیر
تا از میـانشان که جوانمرد می شود؟
من از وبلاگت خیلی خوشم آمد و به دلم سنجاق!؟
موفق باشی...
خواهش میکنم داداش دانیال عزیز , من کاری نمیکنم ...
سلام فاطمه جان . خوش اومدی خانوم معلم .
سلام استاد
ممنونم
مثل همیشه بسیار زیبا و پر مغز و دلنشین بود
پاینده باشید
یاحق
باسلام وعرض ادب احترام خانم سهبا گرامی خیلی خوشحال شدم از دیدن وبلاگ زیبا وجذابی که برای استاد بزرگ حضرت قهرمان تهیه وزحمت آن را می کشید واقعا ممنون ازشما دست مریزاد ومرحبا
از استاد خواسته بودید که غزل بهاری این حقیر را برایتان ارسال نمایند استاد از بنده خواستن عرض کردم خودم برای ایشان ارسال می کنم
بسیار سپاسگزارم جناب عرفانیان و مقدمتان را به جمع دوستان این سرا خوش آمد می گویم .
لطفتان مستدام . سلامت باشید و پایدار .
غزل بهاری تقدیم به پیشگاه بهاری تمام هم میهنان گرامی و تبریک عید سعید نوروز سال 1391
امیدوارم سال 91 سالی پر برکت وخرّم برای همگان باشد ..
عطر بهاران
می آید از دشت سحر عطر بها را ن
در کوچه می پیچد صدای پای با را ن
وقتی بها ران می رسد عید است وشا د ی
در مقدمش گل واشود در کوهسا را ن
جان می دهد بر پیکر هر شاخه ی خشک
پوشد لبا س سبز را بر شا خسا را ن
گلواژه های نغمه اش را می رسا ند
بانگ رسای او به گوش کشت زارا ن
اینک چمن زیبا شده از مقدم گل
در آب وآیینه شکوه نقره با را ن
برقلّه ی ذوق وهنر رنگین کمان ها ست
از رقص نور و با فه ای از آبشا را ن
سوی تو می آید کنون آغوش بگشا ی
ازبوی عطرش مست شو چون باده خوارا ن
غا فل مشو از نوش خند مهربا نش
اینک ببین شور ونشا ط چشمه سا را ن
اکنون بهاران می رسد با شوق و شا دی
در نبض او روشن چراغ لا له زارا ن
عمر دو با ره می دهد بر پیکر خا ک
رقصا ن براه مقد مش بس گلعذ ارا ن
در پیچ وتا ب نا ز می بینی چمن را
تصویر صد آیینه در روح بها را ن
در شاخ و برگ باغها ی پر شکو فه
جاری شده صد نغمه از با نگ هزارا ن
صحرا پر از عطر شقا یق های وحشی
سنبل نشسته در کنار جو یبا را ن
می جوشد از لبهای غنچه نافه ی مشک
آیینه ها در مقد م ا و بیقرارا ن
از شور ابر و روح با را ن بها ر ی
می جوشد از اعجاز با را ن چشمه سا را ن
در بیشه ی سبز در ختا ن جشن بر پا ست
شور و نشا طی در میا ن شاخسا را ن
می آید از دشت سحر عطر بهارا ن
در کوچه می پیچد صدای پا ی با را ن
27 /12 / 1390
ناصر عرفا نیا ن
ممنونم دخترعزیزم! دعایت مستجاب باد!
آقابزرگ عزیز! سپاسگزارم.
کورش گرامی! ممنونم
دانیال عزیز! ممنون و باتو همعقیده ام
سلام استاد خسته نباشی خدا قوت دلمون تنگه براتون
سپیده ی گرامی! نظرلطف شماست
سپاسگزارم زهرای گرامی!
طهورای گرامی! متشکرم
مریم گرامی! ممنونم
سپاسگزارم سمیرای گرامی!
یادای گرامی! لطفت برقراریاد!
اشتباه تایپی مراببخشید : یلدای گرامی!
محسن گرامی! مرحوم ازغدی لغت نامه ای برای اشعارخودترتیب نداده بود.ارتباط من هم چندسالی است که باخانواده ی اوقطع شده . اگردرمشهدباشید ، شایدبشود
به طریقی نشانی ازخانواده ی او به دست آورد
ممنونم اسکندری گرامی!
عرفانیان عزیز! ممنون که غزلتان رادروبلاگ گذاشتید
فقط بایدجمع و جورترنوشت تاکاغذکمتری مصرف شود!
استاد ممنون این قدردانی هایتان هستم
خواهش می کنم زهرای گرامی!