سالهای سال غافل از سرما و باد و سوز داشت هرروزی برای ما رنگی از نوروز. تو ، دلت تُنگی بلورین بود عشق من چون ماهیی قرمز درآن می گشت. بعدِ چندین سال روزی آمدکه ندانستم چراآن ماهی پرشور ِناآرام بازمانده کم کم از جنبش زنده می پنداشتم اورا تابه چشم خویش دیدم ،مرگ اورا می کشد در کام
نیست درتقویم اگر روز ِمبادایی ازچه گوید باورمن ، آمده آن روز؟ وربگویم نه! خطاباشد ، که می بینم عشق من دیگرندارد دردلت جایی.
ماهی ِمرده ، نخواهد زنده شد از آب پس به دورش افکن و آسوده کن خود را فارغ از هر بوده و نابوده کن خود را...
تو ، دلت تُنگی بلورین بود عشق من چون ماهیی قرمز درآن می گشت. سلام استاد سال نو شما مبارک سال خوبی رو در پیش رو داشته باشین چقدر این شعر و اون بیت که در قسمت اول نظر نوشتم زیبا بود نمیدونم چرا یه نوع سبکبالی به همراه داشت یه نوع آرامش بود برای من دستتون درد نکنه
طهورا
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 ساعت 09:08 ق.ظ
سلام استاد غزل های دلنشین و ناب تاخیرم این بود که نشد انتخاب کنم یک بیت را٬این غزل از اول تا آخرش با هم سالهای سال..... . . . فارغ از هر بوده و نابود.....
متن های برادرزاده دانیالم را که می خونم بعد سهباجان غزلی مصداق اون متنو از شما برامون انتخاب می کنه انگار.
سپاسگزارم
محمد قهرمان
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 ساعت 09:38 ق.ظ
سپاسگزارم زهرای گرامی!
محمد قهرمان
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 ساعت 09:41 ق.ظ
مریم گرامی! سالی سرشارازبرکت و نعمت برایتان آرزو می کنم.
محمد قهرمان
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 ساعت 09:43 ق.ظ
چقدر دلم می خواست که شعری با این سبک از استاد بخوانم...خدا روشکر که خواندم و لذتی وافر نصیبم شد. سلام بر پیرما عیدتون مبارک و آرزوی سلامتی و برقراری برای شما دارم.
محمد قهرمان
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 ساعت 02:01 ب.ظ
سلام انقدر از شنیدن این آهنگ زیبا شگفت زده شدم که دیگه حرفی برای گفتن ندارم
شعر زیبا از خانم انسیه موسویان
حالا سه شب گذشته که من توی این اتاق... شبهای من ولی همه بیماه، بیچراغ فنجان چای سرد شده... رختهای چرک ظرف غذا که پخته و سر رفته از اجاق خودکار بیک و کاغذ بیکار روی میز حتّی برای شعر ندارم دل و دماغ پر کرده است خلوت پاییزی مرا یک گربه پشت پنجره، یک صبح پر کلاغ دورم من از تو، ماهی دور از زلال آب دور از توام، پرندة دور از هوای باغ سرد است خانه، منتظرم تا بیاورد از تو کلاغ قصّه، خبرهای داغ داغ من در کدام لحظه به چشم تو میرسم؟ تو در کدام ثانیه میاُفتی اتفاق...؟! انسیه موسویان
استاد هر چه میگوید ، راست میگوید
اسم این سبک ادبی چیست استاد ؟!
عجب استادی است قهرمان که شاگردان خویش را نه بر کرسی مکتب خانه که بر زانوان شعر خود می نشاند ...
زنده باشی استاد ، دو بار این شعر زیبا را خواندم ...
دانیال عزیز! لطف داری. این قطعه مثلاً ( شعر نو ) است و
به سبک خاصّی سروده نشده است که نام ویژه ای داشته
باشد.
ماهی ِمرده ، نخواهد زنده شد از آب
پس به دورش افکن و آسوده کن خود را
فارغ از هر بوده و نابوده کن خود را...
خیلی قشنگ بود.
ممنون استاد قهرمان
و ممنون سهبای عزیز
تو ، دلت تُنگی بلورین بود
عشق من چون ماهیی قرمز درآن می گشت.
سلام استاد
سال نو شما مبارک
سال خوبی رو در پیش رو داشته باشین
چقدر این شعر و اون بیت که در قسمت اول نظر نوشتم زیبا بود
نمیدونم چرا یه نوع سبکبالی به همراه داشت یه نوع آرامش بود برای من
دستتون درد نکنه
سلام استاد غزل های دلنشین و ناب
تاخیرم این بود که نشد انتخاب کنم یک بیت را٬این غزل از اول تا آخرش با هم
سالهای سال.....
.
.
.
فارغ از هر بوده و نابود.....
متن های برادرزاده دانیالم را که می خونم بعد سهباجان غزلی مصداق اون متنو از شما برامون انتخاب می کنه انگار.
سپاسگزارم
سپاسگزارم زهرای گرامی!
مریم گرامی! سالی سرشارازبرکت و نعمت برایتان آرزو
می کنم.
طهورای گرامی! زنده باشی! ازلطفت متشکرم
چقدر دلم می خواست که شعری با این سبک از استاد بخوانم...خدا روشکر که خواندم و لذتی وافر نصیبم شد.
سلام بر پیرما
عیدتون مبارک و آرزوی سلامتی و برقراری برای شما دارم.
فردادگرامی! نوروزت خجسته باد. ناپرهیزی کردم
سلام استاد
نگاه تازه با زبانی پویا باعث شده با شعری زنده و فاخر روبرو شویم
انتخاب فرم نیمایی با مفهوم همخوانی زیبایی دارد
سپاس استاد
صالحی گرامی! سرودن این گونه شعرها ، به اصطلاح ، راهِ
دستم نیست. ازناچاری ساختمش.
از ناچاری چرا پدرجان ؟! شعری بدین زیبایی به ناچار ساخته نمی شود که !
سلام
انقدر از شنیدن این آهنگ زیبا شگفت زده شدم که دیگه حرفی برای گفتن ندارم
شعر زیبا از خانم انسیه موسویان
حالا سه شب گذشته که من توی این اتاق...
شبهای من ولی همه بیماه، بیچراغ
فنجان چای سرد شده... رختهای چرک
ظرف غذا که پخته و سر رفته از اجاق
خودکار بیک و کاغذ بیکار روی میز
حتّی برای شعر ندارم دل و دماغ
پر کرده است خلوت پاییزی مرا
یک گربه پشت پنجره، یک صبح پر کلاغ
دورم من از تو، ماهی دور از زلال آب
دور از توام، پرندة دور از هوای باغ
سرد است خانه، منتظرم تا بیاورد
از تو کلاغ قصّه، خبرهای داغ داغ
من در کدام لحظه به چشم تو میرسم؟
تو در کدام ثانیه میاُفتی اتفاق...؟!
انسیه موسویان
شکر که آهنگ مورد قبولتان واقع شد . ممنون از درج شعر زیبای خانم موسویان .