افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

افسون غزل

غزل ثمره زندگیست , حاصلی از عمر , وقتی از عشق گوید و با عشق , بر دلها نشیند

گزارش چهارمین سه شنبه

90/12/12

چهارمین جلسه سه شنبه ما از ساعت 5 با رسیدن دوستان آغاز شد . ولی من خواندن حافظ را از ساعت شش شروع کردم تا عده بیشتری برسند . خیلی خوشحال بودم که دخترم نرگس هم حضور دارد . البته مجبور شد زودتر برود . چون نگران حال مادرش بود . سپس دوستان به ترتیبی که می نویسم به شعر خوانی پرداختند :

1-     آقای افضلی غزل :

برد از یادخود این ره ، صدای کفش پایم را

که اینک می شمارد تق تق خشک عصایم را

 

2-     آقای حاصلی راد : ترجمه دو غزل از کیسین کلی چف شاعر روس که به مایاکوفسکی تقدیم کرده بود . آقای حاصلی زبانهای روسی و انگلیسی را به خوبی میداند .

3-     آقای عبداللهیان : قطعه ای از آقای حسامی محولاتی خواند .

4-     آقای خیبری ، غزل :

می پرم ، لیک نه در عرصه پرواز شما

بر نتابد مگسی قدرت شهباز شما

5-     خانم تتاردار : نوشته ای با نثری زیبا .

6-     خانم نسرین خواجه : چند دلنوشته

7-      خانم سمرجلالی : غزلی از خانم سیمین بهبهانی

8-     خانم سلطانی فر : غزل :

روزها چه دردافزا ، فصلها چه تکراری

گرچه خسته ای بانو ، باز سبزه می کاری

9-     آقای ناصری ، غزل :

خدا کند ، به وطن هر چه بود ، برگردد

خوشی به کوری چشم حسود ، برگردد

10-  آقای باقرزاده ، از خود شعری آماده نداشتند . قطعه ای از شوریده شیرازی و جواب شادروان بهار را از حافظه خواندند .

11-  من غزلی که به تازگی به لهجه تربتی سروده بودم ، خواندم و بعد این غزل مربوط به مدتی قبل را :

تو ریگ ته جویی و من آب روانم

دردا که دمی با تو نشستن نتوانم !

چشمم نگران است و دلم منتظر تو

مگذار که در حسرت دیدار بمانم

تا پاک نسوزم ، نکشد از سر من دست

سوزی که زهجران تو افتاده به جانم

چون ذکر ، که بی فکر به لب می رسد از دل

دیری ست که نام تو شده ورد زبانم

پرگویی من گر سبب دردسر توست

برخیز و به یک بوسه فروبند دهانم !

ای کاخ نشین ! خاک نشین گر که نخواهی

بردار و به هرجای که خواهی بنشانم

در سینه من چون نفسی ، در تن من جان

در دیده تو ، من زعزیزی به چه مانم ؟

نه باعث آزار شود ، نه شکرابی

صد بوسه اگر زان لب شیرین بستانم !

تو کعبه مقصودی و من رهرو خسته

دورم ز تو چندان که رسیدن نتوانم

با عقل مدارا نکند عشق ، همان به

کز معرکه خود را به کناری بکشانم

گوید سخن از پیری من آینه بسیار

اما نکند باور ازو عقل جوانم !

پژمرده شود باغچه خاطره من

یک روز اگر قطره اشکی نفشانم

90/9/12

در پایان جلسه از دوستان خواستم ، در صورت تمایل ، شعرهایی را که خوانده اند به آقای افضلی بدهند تا از طریق ایشان برای وبلاگ ارسال شود .

نظرات 17 + ارسال نظر
سهبا شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

سه شنبه عصر ، وقت دکتر داشتم برای مامان . حالش خوب نبود ، زنگ زدم ، دکتر گفت نیازی به آوردن خودشون نیست ! ساعت حدود 5 بود که از مطب اومدم بیرون ، در حالیکه حرفهای دکتر توی ذهنم چرخ میزد ! کلافه و سردرگم و غمگین ، قدم میزدم که راهی بیابم که ناگهان چشمم خورد به تابلوی : بلوار معلم !
سه شنبه عصر ، بلوار معلم ، معطل نکردم ! زنگ زدم به استاد قهرمان عزیزم . سلام و احوالپرسی . استاد گفتند ، خانم خواجه و خانم سمرجلالی اومدن و ما منتظر بقیه دوستانیم . گفتم خب باشه پدرجون ، من مزاحمتون نمیشم ! گفتند به دوستم ، نیایش سلام برسون . گفتم چشم ! بعد از همونجا یه تاکسی گرفتم و مستقیم در خونه استاد قهرمان پیاده شدم . همزمان با خانم تتاردار رسیدم خونه . واکنش استاد جالب بود ... دیدن دوستان و بحث کوتاهی که با آقای سالک مشهدی هم داشتیم خوب بود .

نمیدونم دقیق چقدر اونجا موندم . اما خیلی برام لازم بود . ممنونم پدرجان . سایه تون بر سر ما مستدام .

رضا افضلی شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ب.ظ

به غیر از رفتن و رفتن
بَرَد ازیادِ خود این ره، صدای کفش هایم را
که اینک می شمارد، تق تقِ خشک عصایم را

ره ناصاف، خود داند که روی سنگلاخِ عمر
فروخوردم چو خارِ بغض ها چون و چرایم را

گهی افتان و گه خیزان، دمی چون عابری حیران
فزودم زخم تازه، ساقِ با درد آشنایم را

شده از آبله چون بوتة گل های مرواری
چو می آرم برون از کفش خود،آزرده پایم را

بقایم را چه حاصل بود غیر از اضطراب و رنج
که گرید مادر هستی گه رفتن فنایم را

نوید تازه ای می داد هر صبحی که می آمد
امید نو به نو می شست گاه ازغم، سرایم را

مرا دردی مشخّص بود و عطّار زمان دایم
نهان می داشت زیر پیشخوانِ خود دوایم را

سر هرچشمه می رفتم که نوشم مشت آبی چند
کدر می کرد طوفانی، زلال با صفایم را

به غیر از رفتن و رفتن ندیدم چاره تا آخِر
کنم ثابت به عاشق پیشگان ، عشق و وفایم را

به کوهی گر کشم نعره ، که خشمم را کنم خالی
به تکرارش مقلّد می شود لرزان صدایم را.
رضا افضلی 24/11/90
روز سه شنبه در انجمن ادبی قهرمان قرائت شد.

رضا افضلی شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:12 ب.ظ

عرصه ی پرواز شما
بر نتابد مگسی قدرت پرواز شما
اوج پرواز مرا تا لب دیوار گلی ست
همه آفاق جهان عرصه ی پرواز شما
بوته ی هرزه ی زردیم به بستان ادب
ما کجاییم وکجا سرو سرافراز شما
سیره ام را نبود زَهره که بگشاید بال
در فضایی که پر و بال زند باز شما
ناز کش نیست مرا هیچ کسی در عالم
هر کسی از دل و از جان بخرد ناز شما
ای مسیحای هنر بر لب من نه لب خود
تا مگر زنده شوم باز به اعجاز شما
همچو گنجشک در این خانه شدم دست آموز
باز گردم به همین جای به آواز شما
گرچه ما را هنر هرزه ی خوش رقصی نیست
گر بخواهید برقصیم به هر ساز شما
بهترین مطلع وپایان غزل های نوید
نیست "نجوا " به جز ازقافیه پرداز شما
3/4/1386
محمود خیبری /نجوا/ در اجمن قهرمان

پسر طهرونی شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:28 ب.ظ

با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز
سورپرایز جدید لاوترین: علاوه بر دامین قبلی به ادرس
www.LOvetarin.org
دامین جدیدی به سایت اضافه کردیم که حتی لازم به حفظ کردن هم نداره
www.LOvetar.in
اگر تا حالا به لاوترین سر نزدید باید بگم موضوعات ما عبارتند از
شعرهای شاعران بزرگ
مقاله های روانشناسی برای زندگی بهتر
محاسبه وزن متعادل و شاخص جرمی بدن
فال
قالب وبلاگ
طالع بینی
تست عشق
اس ام اس عاشقانه
عکس عاشقانه
مطالب جالب
شعر های عاشقانه و ....
دوستانی که بازدید بالای 1000 نفر در روز دارن میتوانند از طریق فرم مربوطه اقدام کنند تا تبادل لینک کنیم!
در ضمن انجمن سایت هم به زودی راه اندازی خواهد شد
به امید دیدار
www.LOvetarin.org
www.lovetar.in

زهـرا شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:10 ب.ظ http://sheydayevesal.mihanblog.com/

پژمرده شود باغچه خاطره من

یک روز اگر قطره اشکی نفشانم
ممنون استاد قهرمان عزیز

محمد قهرمان یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ب.ظ

ممنونم دخترعزیزم! به قول کفّار سورپرایزم کردی! خیلی خوشحال شدم که پس ازمدتی دیدمت. امیدوارم مامانت هم
دیگرخوبِ خوب شده باشند.

روح الله صالحی یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ب.ظ

گزارش رو خوندم و چشم بستم وتجسم کردم بودنم رو درکنار شما توی انجمن من در انجنها حراف هستم اما اونجا دو دست برزانو فقط لذت درو کردم

سلام استاد

حمید اسکندری تربتی دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:05 ق.ظ

سلام

ممنونم
خیلی عالی شد
فقط کاش اون شعر با لهجه‌ی تربتی رو هم میگذاشتین تا استفاده ببریم. راستش چند وقتی بود که می‌خواستم خودم این پیشنهاد رو بدم که اشعار با لهجه‌ی تربتی استاد رو هم، برای استفاده‌ی علاقه‌مندان، در دسترس قرار بدین. اگر با صدای خود استاد باشه که دیگه عالی می‌شه.

یاحق

دانیال دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:58 ق.ظ http://www.danyal.ir

غیر نطق و غیر ایما و سجل
صد هزار ترجمان خیزد ز دل

استاد ، مطمئنا این چند خط همه آنچه که گذشت نیست
کاش از این جلسات فایل صوتی یا تصویری نیز تهیه میشد ،

محمد قهرمان دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ب.ظ

1 - روح الله صالحی گرامی! ممنونم
2 - همشهری ، اسکندری گرامی! من اشعارتربتی ام رابا
زیر و زبر و تعدادی علائم من درآوردی می نویسم و دراینجا
امکان ندارد. درفیس بوک برخی ازشعرهای تربتی ام رایکی ازدوستان گذاشته است ، ولی نمی دانم دروبلاگ هم امکان آن هست یانه ، بایدبپرسم.
3 - دانیال عزیز! درحال حاضربرای مامقدورنیست.

شب های نقره ای دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ب.ظ http://silvernights.blogsky.com/

سلام و درود خدمت استاد بزرگوار و سهبای نازنین
پاینده باشید و سرفراز
در پناه یگانه ی عالم

محمد قهرمان سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ب.ظ



شبهای نقره ای گرامی! به سهم خودممنونم

نسرین خواجه چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ب.ظ

با درود و احترام

سپاس بیکران استاد عزیز و مهربان.

سهبا چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

خیر مقدم خدمت خانم خواجه عزیز . خوش آمدید نازنین .

حمید اسکندری تربتی چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ

با سلام مجدد خدمت استاد قهرمان عزیز

استاد حالا من که حساب کاربری در فیس بوک ندارم چه کنم؟
حداقل از "بانو سهبا" بخواهید که به یاری شما، عکس دست نوشته‌های شما را، در مورد اشعار تربتی، در این وبلاگ قرار دهند. در این صورت آن مشکلی که فرموده بودید نیز حل می‌شود.

البته اگر صدای خودتان هم باشد که دیگر عالی است. من بسیاری از اصطلاحات و لغات تربتی را از اشعار شما آموخته‌ام.
البته تمامی این خواهش‌های من با این فرض است که برای شما و بانو "سهبا" مشکل و دردسر چندانی ایجاد نکند.

پاینده باشید در سایه‌ی حق تعالی
یاحق

محمد قهرمان پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:04 ب.ظ

سلام دوست گرامی ، خانم نسرین خواجه ی گرامی! خوش
آمدید.

محمد قهرمان پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:07 ب.ظ

همشهری اسکندری گرامی! من شعرهای تربتی ام را دو
سال پیش زیرعنوان ( خدی خدای خودم ) دوسال پیش در
مشهدبه چاپ رسانده ام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد