ببین درآینـــه و سیـــربـــاغ و گلشن کن
وزآن میـــانــه گلـــی نـــذردامن ِمن کن
بیــــا و دیده ی تــاریک رابه نور رسان
چراغ ِمرده ی دل را دوباره روشن کن
درآبِ دیده ی من پـا منه ، که گفته ترا
که اعتماد به این سیل ِخانمان کَن کن؟
به کلبه ام که زدل اندکی بزرگتراست
دو روز ای بُتِ عاشق گریز،مسکن کن
چه روزها که به درمانده چشم ِمنتظرم
مــــرا ز دولتِ دیـدار،گل به دامن کن
به هیچ کارنیاید چو عضو ِرفته ز کار
بیــا و دستِ مرا بــاز طوق ِگردن کن
لطیف تر ز گلش گفتم و ز من رنجید
خدای من! دل ِکم لطف را ز آهن کن
ز پـــاسبانی ِیک مشت دانــــه بیزارم
بگو به برق،که آتش به کارخرمن کن
1386/4/18
به هیچ کارنیاید چو عضو ِرفته ز کار
بیــا و دستِ مرا بــاز طوق ِگردن کن
سلام استاد
سکوتم را حمل برغیبت و بی نزاکتی نکنید باورکنید من شیدایی غزلم این را دوستان هم مسلک انجمنی می دانند اینجا که می آیم دست وپای دلم میلرزد آنقدر ضربه بر روح ودلم وارد می شود که تا ساعاتی چند منگم و معتاد این منگی شدم
روح سترگ واژ]ه ها حلقه گم شده غزل معاصراست
غزل بعداز جریان غزل فرم به انحطاط رسید
غزل را چه به روایت صرف مر غزل قصه گوست غزل را با حس غنایی اش می شناسیم و روخح عاشقانه اش
غزل یعنی رقص نرم واژه ها نه تصویر سازی خشک غزل معاصر
می دانم وگفته ام که از تمجید گریزانید اما چه کنم نمی شود روح بزرگ غزل معاصر را نستود
کاش میشد راجع به غزل معاصر میتینگ گذاشت تا روح ارگانیک غزلهایتان بیشتر مدهوشمان کند بی هوشی از سر آگاهی بیشتر
شما؟
به کلبه ام که زدل اندکی بزرگتراست
دو روز ای بتِ عاشق گریز، مسکن کن
لا حول و لا قوة الا بالعشق ...
اگر آتش خورشید گونه این کلمات ، تنها اندکی فاصله اش را با دلهای ما کم میکرد ، تمام عشق میسوخت و خاکستر میشد ،
چه میکنی استاد قهرمان با دلهای ما ؟!
بیا و دیده ی تاریک را به نور رسان
چراغ مرده دل را دوباره روشن کن
در آب دیده ی من پا منه٬که گفته ترا
که اعتماد به این سیل خانمان کن کن
استاد بسیار متشکرم
سلام
مطلب جالبی بود.
+1
باز هم اینجا میام...
من هم امروز آپدیت کردم با یک میله بدون پرچم !
خوشحال میشم نظرتو بدونم...
"عظمت آدمای بزرگ از برخوردشون با آدمای کوچک مشخص میشه."
منتظرتم
شما مگه عضو ستاد مبارزه با اشعار مخدر هستید که میفرمایید شما ؟!
طرف معتاد به اشعار استاد قهرمانه ، در ادبیات این جرم محسوب میشود
و لذا اگر میخواست معرفی کنه که میکرد !!!
سلام
کامنت اول از آن من است
اعتیاد به سبب نزدیکی روحم به آنچه استاد می سرایند می باشد
شرمنده دوستان که معرفی نکردم اشتباه از من بود
ما نه در پی اسطوره سازی ونه جریان مراد ومریدی هستیم ما به این می اندیشیم در این وانفسایی که بلبشوی ادبیات معاصر بدان دچار شده است این است که روهی از منتقدین براین باورند که غزل معاصر فاقد کارکرد زنده بودن هست و در حال دست و پا زدن است راست می گوییند ما سمت و سوی رفتن را م کردیم واین شد
استاد قهرمان در این سالها اگر تریبون تبلیغاتی جشنواره ها دستش می افتاد الان خیلیها سینه چاک بودن برای رسیدن به نوایشان
مکتب حال حاضر ادبی ایران روشن نیست وحتی نامهای چون میرزایی.کاظمی.بهمنی.فروتن.محبت و...در اواخر دهه 80 هیچ حرف تازه ای نداشته انمد وهمان کپی های دهه70 را ارائه کردند و سکوت علی باباچاهی در مانیفست شعر پسا مدرنش نیز مزید برعلت است
بهرحال داشتن بزرگ راهیست برای رهایی از سردرگمی
اهل نهاوندم و از سال 72 با انجمن خلوت انس بوده ام و چند سالی مسوول انجمن ادبی نیما در کار پژوهش سهیم بودم تا ارشاد منحلمان کرد و بعد با پوپولیسم موجود کنار نیامدم و 3ماه است کنار کشیدم
بیشتراز شعر گفتن نقد ادبیات معاصر را برزیده ام و درحال حاضر مولفه های داستان مینی مالیستی وروایت در شعر چند صدایی معاصر تدریس می کنم استاد قهرمان رامن با خاطرات اخوان شناختم بعدها استاد فریدزاده از بزرگی روح ایشان برایم گفت ومن از آنجایی که دلبلخته افرادی هستم که از گردونه تبلیغات خود را کنار میکشند نامش را مرور میکردم که بالاخره سعادتی شد اینجا شعرهایشان را لمس می کنم
دوستان حتما کتاب ده نامه زنده یاد اخوان به استاد قهرمان را بخوانید
منتظر نقد دوستان ومباحث علمی وادبی پیرامون استاد هستم
گر در سرت هوای وصالست حافظا باید که خاک درگه اهل هنر شوی
سلام به بهار اندیشه ات جناب صالحی ...
گفتی دریا ، آب شدم از خجالت
دستم بشکند که ای کاش آن مزاح را به نام (جمعی از دوستان ) نمیکردم ...
حقیقت مطلب بنده با شعر و ادبیات آن سان که شمایید ، میانه ای ندارم و لیکن بواسطه آشنایی با سهبا بانو ، یک شبه کهکشانی شدم پر از ستاره عشق و ادب پارسی
مطمئنا انوار این کهکشان از خورشیدی نام قهرمان عزیز است
اما چون صحبت از منقل نشینی با اهل ادب شد عارضم :
بنده هم توفیق یارم بوده که به زور و ضرب مشغله های دنیوی با اهل علم و ادب دمخور باشم که حاصل این تضارب تا کنون :
عضویت در انجمن نویسندگان جوان از سال 79
عضویت در انجمن نویسندگان دفاع مقدس از سال 85
سردبیر نشریه قلم ( 85-88)
سردبیر نشریه راهبرد آموزش و پرورش ( 1388)
بوده است که هم اکنون هم در ضمن تحصیل در یکی از دانشگاه های درجه 3 به صورت حق التدریسی مشغول تدریس ادب و زبان پارسی و ادبی و معارف و خلاصه آچار فرانسه هستیم ... قربانت
منم نرگس هستم عضو انجمن ادبی سایه سار زندگی ... دارای هزاران کتاب نوشته شده به زبان اصیل فارسی در خیال ، و هزاران شعر نو و سپید و البته و صد البته غزل ، باز هم در عالم تخیلات !
دیگه اینکه تا دلتون هم بخواد کارم به علاقه م که ادبیات و شعر هست ، ربط داره !( آیکون یک عدد پینوکیوی تمام !)
آهان راستی ، در تمامی دانشگاه های درجه دهم کشور هم تدریس می کنم به صورت هیات علمی !( جون خودم راست میگما !)
خدای من! دل ِکم لطف را ز آهن کن
من هم بزرگ هستم البته شاید از پهنا هم بزرگ باشم ولی دلی درم به اندازه دل گنجشک ولی دل من با کوچکی خود برای دوستان عزیزم وسعتی به اندازه دریا دارد
بزرگم ولی هرچه به خود نگاه میکنم کوچکتر از کوچکم
نام بزرگ من به سبب دوستان بزرگم است که سنگینی و بزرگی آنان مرا اسما بزرگ کرده
اینجا آمدم که به استاد عزیزم قهرمان بگویم کاش بزرگ میتوانست درکنارتان باشد و کوچکیتان را میکردم
استاد بزرگ،بزرگ کوچک است دربرابر بزرگی نامت
با سلام
درود بر استاد قهرمان، مثل همیشه عالی بود
خانم "سهبا" یا "نرگس" (نمیدونم چی خطابتون کنم)، میدونم که نظاتم مثل همیشه تکراریه ولی خوب چه کنم؟ "حرف دگر یاد نداد استادم"
به هر روی از شما هم ممنونم بابت این لطفی که در انتشار اشعار استاد قهرمان میکنید.
در ضمن، شما شاید استاد دانشگاه درجه اول کشور نباشید ولی در حق من استادی کردید
به امید توفیق روز افزون از جانب حق تعالی برای شما و پدر بزرگوارتون
راستی برام دعا کنین، تا یکی دو هفتهی دیگه، اگر خدا بخواد، دفاعیه دارم.
یاحق
آقابزرگ عزیز! ممنونم ازلطف شما. کاش بازهم سفری به مشهد داشته باشید!